تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
زهرا نادری بالسین شریف آبادی

بیلسیدیم غمون درده سالاندی (اگرمیدانستم عشقت به درد دچارم میکند) گؤزومی بئله یولدا قویاندی (چشمهایم راچنین سرراهت میگذارد) دئشردیم گؤزو آتاردیم چؤله (میکندم چشمم را دورمی افکندم آ......

ادامه شعر
حسین دلجویی

... یک نفر اینجا تلــنگر بر دل ما میزند وای بر من این تلنگرها چه زیبا میزند / تا بنازی مینوازد بردو تار موی خویش بر قرار قلب شاعر پـیشه ام پا میزند / چون نسیم آواره پسکوچه هایم میکند تا خم......

ادامه شعر
منوچهر منوچهری(بیدل)

یارب بسوخت جان من اندرشرارعشق پشتم شکست همچو دلم در قرار عشق سوزم زآه درونم چو مرغ حق درسایه های شبنم اشگم به نای عشق نالم چوبلبل وحشی زنیش گل از قلب بی ترحم معشوقه وکار عشق معشوق من چو صراحی ......

ادامه شعر
حسن   عباسی

خدایا از تو ممنونم که یک شوال دیگر هم کماکان لطف بی حدت نصیبم شد توانستم ببینم بار دیگر عید فطرو آخر ماه صیامت را خدایا از تو ممنونم مرا یک ماه کامل بر سر خوانت غذا دادی خدایا ا......

ادامه شعر
حسین دلجویی

... زیر مهتاب کنون با رخ ماهت چه کنم؟ با سپید دل و چشمان سیاهت چـکنم؟ / در دلم هستی و گه گاه به چشم اندازم با دل و دیده و این گاه به گاهت چکنم؟ / نرگسی چشم و شرابی لب و گیسوی کمند من و یک ......

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

بیر آغیر یوخودا بوتون شه هر و....من دوشونجه مین یوخوسوز آغاجیندان آسیلی،،، سالخیم سالخیم کابوس دریرم،،،! چیغرتی دویورام ایچیمده... چالخالانیرام آجی دیلیمده شیرین آدی نین..ساییقی سینی..! ......

ادامه شعر
بهناز علیزاده

می زنم ساز دگر، خوب نیست مادر پرستی بر پسر، بسته بر مادر شدن خوبست است ولی ،اندازه ای، بچه ی مادر نمی گردد پدر ،۴ بند ناف ، برکَن پسر، مادرم ، فرزند توست،! کودک دلبند تو در بند توست، ......

ادامه شعر
دادا بیلوردی

عشق پُرشور و میِ جان نیز هم دلبــــــرم در خانه مهمان نیز هم عیــد فطر است و زمانِ عاشقی در بسی اقلیم و ایــران نیز هم می چشم پیمانــه با یـادِ سحـر از لبِ جـانـان و ق......

ادامه شعر
محمد حسن پاکدامن (حسام)

بسم الله در سکوتِ خود بمان تا از ندیده هایت قضاوتِ شرم و خجالت ببارد افسوس با دیده هایم حکمرانِ چیستیِ ندیده ها گردیدم و یک احساسِ ساده ی عشق را در غل و زنجیر توهم ها فاحشه ی شهر خواندم........

ادامه شعر
هما تیمورنژاد

مثل مانکنی پشت ویترین ساده گی ام ایستاده ام دنیایی را به نظاره که فروشنده اش،تقدیر است و هر روز کلاهی بر سرم می گذارد بس گشاد و مشتری هایش با لبخندی کلاهم را بر میدارند و با پوزخندی در آینه ی......

ادامه شعر
نیلوفر مسیح

«سوار سکوت» رودخانه آرام پری های چشم به راه باد سربه راه کفش دوزکهای خاموش و مرغ یا حق در خودش مدام مدام حق حق حق نا گاه در آب جاری......

ادامه شعر
حسن   عباسی

باز هم رفتی و شادی به خیالم خندید بغض یک درد فروخورده به حالم خندید شیطنت کردی و پابند محالات شدم شیطنتهای تو بر حال محالم خندید نیشخندی زدی و سیب لبی غلطاندی نیشخند تو بر اندی......

ادامه شعر
زهرا نادری بالسین شریف آبادی

. روی ماه خالیست از جای بوسه ی ستاره ای که دور افتاده ازماه ---------------------- پنبه ها کُند شدند دیگر سرمارا به دست خودمان میبرند ------------------------ بشرکه زیرخاکی......

ادامه شعر
طارق خراسانی

سعدی چشمِ غزلخوان تو ام حافظِ چشمه ی ایمان تو ام مولوی زاده ی دیوانه عشق در خَمِ زلفِ پریشان تو ام کارِ فردوسی دل پایان شد رستمِ حضرتِ سلطانِ تو ام جای آن کعبه ی سفیان زده من در طواف ......

ادامه شعر
دادا بیلوردی

ای میـهنم تـو را بــــه خـدا می سپـارمت بـر عاشقـانِ مهــر و صفــا می سپــارمت عالم پـُـر از فتـن شده مملـوّ از شــــرار در این میـان بــه قومِ وفا می سپارمت مرهم نگشتــه بـر دل زخمت ......

ادامه شعر
اله یار خادمیان

پیش خومان باشد این صحبت سر بسته دارم سخنی سنگین با صحبت سر بسته فریاد نمی زیبد در نزد تو شا یسته دیدم گل رویت را میزانی و موزونی هر گز نشود چشمم از دیدن تو خسته گفتم که شود لبهات با خنده......

ادامه شعر
مرتضی فصیحی

آری دلم تنگ است تنگ! تنگ برای لاله های سرخ کربلایی پس کجایند گل بوته های ترنم کجایند شمشادهای باغ رویاها آری کجایند فرشته های سرزمین محبت؟ که نفس هاشان شفابخش وجودمان بود و تجلی بخش اندیشه ه......

ادامه شعر
سلیمان حسنی

رفت ازبَرِمن،بـاورم،آن مــاهِ‌ازگل‌بهترم --------کوآن عزیزوسروَرَم مه پیکروغم‌پرورم،سلطانِ غمهـــامـادرم چون رفت او،تنهاشدم،بیزارازدنیــاشـدم --------مشغول دررؤیاشدم شایدببینم دلبـــرم،سلطان......

ادامه شعر
نگار حسن زاده

می گویند روزگارش سیاه شده جنون دارد نمی فهمد...می خندند من .... می فهمم اینها نمی فهمند چه لذتی دارد . . . . . ماه گردان نگاه تو شدن ......

ادامه شعر
علیرضا امیرخیزی

آغشته ایم با بردگی ، آزادگی گم کرده ایم انسان بالغ گشته اما بچّگی گم کرده ایم . هر لحظه همچون باده ما را مست و ناهشیار کرد مقصد ندانستیم و راه زندگی گم کرده ایم 1394/4/24 ......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا