تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مسعود آزادبخت

خروس در کوچه ها بی خواب نعل اسب کدخدا گم شده! بوسه شهر بر بال کبوتر به رسم خداحافظی صدای زنگوله کاروان الاغ آسیابان را به آرزوهای دور می رساند به سواری یک شاه و شاهزاده تا به بلندای تفکر چشمانش خطر ر......

ادامه شعر
سعید فلاحی

یه‌ک، دوو، سێ، ... ۲۲۵* ئۆی‌ی‌ی سەرباز! کولبەر ئینسانه! بەرد نیە، که له کێڤ برکی ئە دی! ■برگردان فارسی: یک، دو، سه، ... ۲۲۵* آی‌ی‌ی سرباز! کولبر انسان‌ست! سنگ نیست که از کوه می‌اندازی‌اش! #زان......

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

رسید مژده که بر مؤمنان امیر آمد خبر دهید به عالم خُمِ غدیر آمد گذشت تیرگیِ شب، رسید صبحِ سپید شبِ سیاهِ جهان را مهِ منیر آمد ندایِ روح الامین است می رسد بر گوش پیام و وحیِ خداوند، در کویر آمد ندا......

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

روزهایم تیره و شامم سیاه و بی سحر تا نمودی از دیار عشقمان عزم سفر بلبل طبعم بود غمگین و سر در زیر بال دل ندارد تا به پرواز آید و گشت و گذر باکمند زلف بستی پای دل؛ اینک چرا در دل گرداب غم کردی رها ......

ادامه شعر
رامین خزائی

چاوش نظرش باد که بیداد شود او شاد شود نیمة خرداد شود سرخوش نشود تا که پسندش نشود یا دژمنِ بی عار تر از داد شود با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان کهنه سرباز ایرانی رامین خزائی ......

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

????سه گلشن تبری???? کله پیش،ماشه به دس، چَچکَلِ دی چش بورده نار بدیمه شه جان مار ره دره خمیر هاکنه اِتی کلوا اُ توتک یا اینکـه فتـیر هاکنه کلین ره پِه دائه اُکلوا ره ایارده بریم پَتِه شیر ره ما......

ادامه شعر
محمد  همتی

نقد انگورِ شراب ز بذر حرام است عمارت ظلم ز پابست ویران است . هم رنگ جماعت رنگارنگ بدنام ست مفروغ زخویش دائم در نقصان است . طالب مطلوب، نهان باطن،عیان است پر هیاهوی خودمنش پوچ میان است . زین دوره پرف......

ادامه شعر
سعید فلاحی

جگەرەکەی بە لێویەوە تەڕ بووە  چەترەکەی لە ژێر باڵیا  بارانیش بە خوڕ ئەبارێت  نە، شێعر لە قورگی گیراوی. ▪برگردان فارسی: سیگاری بر لب و چترش زیر بال بارانی شدید می‌بارید نه، شعر در گلویش گیر کرده......

ادامه شعر
Dariush Jelini

می‌خوام با سَر بکوبم توی دیوار شاید این دفعه پایانو بلد شم می‌دونم سخته اما شاید این بار بشه از هفت خوانت ساده رد شم من و تو توو جهانی غیرِ اینجا هزاران ساله با هم آشنائیم نداریم طاقتِ دوریِ از هم ش......

ادامه شعر
ادریس علیزاده

من باختم در این قمار سهمگین بازنده کل جهان پر ز کین تابوت ، من آماده‌ی خوابیدنم پایان بخوبی می نوازد آخرین شاید پس از مردن شود احوال خوب شاید که سختی ها مختص زمین می ارزد اما ریسک، قصدش آرزو اینجا ......

ادامه شعر
مهران قرجه داغی

‍ گرچه حتی لحظه ای احساس آسایش نکردم من تمام عمر خود از هیچ کس خواهش نکردم چالش سختی ست این «دیوانگی تا آخر عمر» هیچ کس را غیر خود دعوت به این چالش نکردم! هرکسی آمد کنار من به آرامش رسید و، من کنار ......

ادامه شعر
مهدی فصیحی رامندی

((شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی)) به عشق، گر تو کشی دست، دوستان بینی اگر ز طالبِ خوش روی، روی گردانی شود فسانه‌ی شاهی کنارِ مسکینی چو شیخ، کعبه کند جای هر هوس بازی زنم طریق ز خمدان، تو عیب من ......

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

روزهایم تیره و شامم سیاه و بی سحر تا نمودی از دیار عشقمان عزم سفر بلبل طبعم بود غمگین و سر در زیر بال دل ندارد تا به پرواز آید و گشت و گذر باکمند زلف بستی پای دل؛ اینک چرا در دل گرداب غم کردی رها ......

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

با نگاهش ترانه یادم داد چشمکی زد؛ بهانه یادم داد شیوه ی عاشقانه، یادم داد پرم از یاد او. شعر پیشرو شعر سروش محمدعلی رضاپور......

ادامه شعر
حافظ کریمی

هشت هزار قدمت بُوَد بر حسب سال قدمت ‌شهر ، تکاب و شهر زال تا بنا شد تخت شاهی بر سلیمان در تکاب در کنارش ساخته شد زندانِ دیوانِ خراب رازها دارند بناهای بنا گشته در آن گر ط......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف سرود عشق چنان برده است دوری تو طاقت از همه دلها که در ماندیم چون کشتی که درمانده است در گل ها چنان آشفته ام دور از تو ای آرام جان من که حیرانند در وضعم خردمندان و عاقلها به اشک و آه و......

ادامه شعر
حافظ کریمی

برگ از درخت خسته میشه، پاییز بهانه است انسان ها فرصت طلب اند ، رسم زمانه است خدا چنین فرموده ، انسان ها ضعیف اند مرگ را فراموش کرده ، انگار جادوانه است عاشق شدن اصول داره هر عشق......

ادامه شعر
حافظ کریمی

دیگه دوستت ندارم دنیا چه قَدر بی رحمی تو چه راحت به گذر می کنی از هر زخمی پدر دخترکی اسیر شده داخل خاک تو به لبخندی خود مشغولی و خورد و خوراک دیگه دوستت ندارم دنیا تو جای دگری غافل از این شدی شر......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف حال آشفته در لحن تو ظاهر شده درد پدیداری جایی به دور از من تو بیماری و تب داری دوری که بد دردی است خود اما شده بدتر چون دردمندی تو شد بر رویش آواری می خواهم از اینجا به سوی تو کنم پروا......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف نور عشق رسیدی از در و یک دم به سوی من نظر کردی ز خورشید نگاهت شامگاهم را سحر کردی گلستان گشته بود از خاطراتت ذهن من اینک هوای خاطرم را با حضورت تازه تر کردی تو آن اکسیر بی همتای عشقی کز......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا