تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حافظ کریمی

نه به دنیا و نه آلات دنیایی اعتبار نیست یقین به بر پایی ساعتی دوست و ساعتی دشمن حزب بادند و حزب اهریمن دل مبند و دل مده ای دل روزها معشوق اند و شبها وِل گاه گاهی شده اند انسان ها لحظه ای شاد ......

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

عرفان یکی است ، معرفتش از لقای ما عرفانیـان صدا بزننـد چون صدای ما اول حسن تو معنی عُرف از خدا بخواه وانگه بگو تو شعر به طبع و رضای ما ٭٭٭ زِ علم ......

ادامه شعر
حافظ کریمی

عَسَى رَبُّنَا أَن یُبْدِلَنَا خَیْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ شب که به نیمه میرسد عاشق ودیوانه میشم شمعی را روشن می کنم مثل ی پروانه میشم پرمی کشم به آسمان خستگی در سر ندارم شمع......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف قهر یار مهربان قهر با من کرده بود امروز یار مهربان تنگ بر من گشته بود از قهر او کار جهان هر چه می گفتم که لطفاً در گذر از من به مهر روی می گرداند و‌ حرفی داشت در زیر زبان هرچه او تندی......

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

عارف کسی بُـوَد ،که نظر بر سخن کند عارفـتر آن کسی ،که نکوتر سخن کند بسیار تر سخن زِ بشر بوده است و هست اما ، که محتوای سخن را حَسَن کنـد ٭٭٭ عارف که محتو......

ادامه شعر
عنایت کرمی

بهای عشق تو را, بیش از ارج آن دادم به این گمان که تو شیرین و من چو فرهادم توان و شور جوانی فدای نازِ تو شد از آن زمان که شدی ایزد و پریزادم خبر ز حال دلم داری ای جفا پیشه؟ که همچو بی گنهی زیرِ تیغ جل......

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

همیشه حرف حق بگوبه هر زمان وهرمکان همیشه راه حق بُرو ، مَرو به راه گمرهان رفیق گمرهان مشو ، رفیق دوستان بشو که با تودوستی کندهمان خدای انس وجان ٭٭٭ خـدای لم یزلـی ......

ادامه شعر
حافظ کریمی

درود و صد درود پارسی زبانان حکیم فردوسی شد استاد آنان زبان شهد و زیبای جهانی بُود فارسی که تو استاد آنی به پارسان و به پارسیها سخنور تویی قطعا حکیم فردوسی برتر درود اهل ایران روح پاکت درود و صد ......

ادامه شعر
لیلا طیبی

در اوج تهیدستی، پُرم از "تنهایی‌"! #لیلا_طیبی (رها) ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

برادر راه آدم به همین دین مبین است راه دیگری نیست ، ره آدمی این است هیهات ، از این آدم بیچـاره مـغرور کآن گرگ اجل درسرراهش به کمین است ٭٭٭ دلا از دان......

ادامه شعر
حافظ کریمی

هشت سال کل جهان بود و مقابل ایران عهد و پیمانشان این بود که کنندش ویران فکرشان بود که عهدنامه ی قاجاری کنند نصف ایران را بگیرند به عراق جاری کنند هرچه داشتند و نداشتند همه را رو کردند پول وسر......

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《برهوت》 رها نکرد مرا فکرت قلم شدم در دستانت و شعر شدم در آغوشت نوشتی از دو بیتی و فراموشی نه واژه و نه غزل و نه رُباعی عزیز من! تو چه می دانی؟ چرا دلگیرم از جدایی عزیز من! تو چه می دانی؟ کدام شب تلخ ......

ادامه شعر
متین  حکیم پور

گفت دلتنگی هایت را بنویس و زل زده بود به دست های پریشان من که فاصله ی کمی با خودکار داشتند نگاه میکرد ، خطرناک نه مثل کبریت !!! مثل سوال پرسیدن از آدم هایی که سکوتشان خیلی طولانی شده میدانست......

ادامه شعر
sarab sh.n

نوشیدن یک فنجان قهوه.. با طعم تلخ تنهایی.. به شیرینی یادت میارزد.. سراب..ش.ن...

ادامه شعر
مروت خیری

من، گاهی دلم می خواهد فراموشت کنم، تا بار دیگر جایی ببینمت عاشقت شوم...

ادامه شعر
مهران قرجه داغی

سر گیسوی تو در مشت گره خورده ی باد خبر از خانه ی ویران شده در مه می داد من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد داس بر ساقه ی گندم زدی و بی خبری آه یک مزرعه در پشت سرت......

ادامه شعر
رامین خزائی

مُرشِد کِه مَرا بِه فازِ بَزّازیمان! آمَد بِه وضو نیازِ مُمتازیمان گُفتَم: بِه چِه کارِمان نَمازَش؟ گُفتا: پَرتاب شَویم اَگَر نَپَروازیمان با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان کهنه سرباز ایران......

ادامه شعر
عباس پاریزی

مهر و ماه و جام می از دست یارم چه خوش است هــر نگاهِ دلنوازش در کنــارم چه خــوش است یاسمـن، یاس و شقایــق دل زِ دستــم می برنــد نازِ گل غمزه ی آن چشمِ ......

ادامه شعر
سامان صالحی س سکوت

و می سوزد نان... از عطش ساقه های گندم آب را به توبره کشید! اسبهای تشنه ی تابستان سامان صالحی (س.سکوت)...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

درد دل کن با ندیمی همدل و درد آشنا عقدهء دل را به نزد یار همدردت گشا گر بخوانی قصهء شب گریه ها در گوش باد بهتر از بگشودن دل پیش یار بی وفا سفرهء دل را نباید هر کسی مهمان شود خانهء دل را مکن بی پرد......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا