تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمدهادی صادقی

«آشفته بازار» کدخدای دِه اگر روباه مکّاری شود وای بر آن دِه عجب آشفته بازاری شود گر شب ظلمت کند خورشید تابان را اسیر روز آن روشن نباشد یک شب تاری شود گر شود خالی ز شیر این بیشه در شام سیاه در...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

خواهشأ از خام نترس.؟ ای دل از همهمۀ گردش ایام نترس قلب دریا به شکاف از خطر دام نترس توبه بشکن در میخانه فراخ است هنوز ساقی آماده اکرام تو ؟ از جام نترس عاشقی درد لذیزیست نهان نتوان کرد می رسد عاق...

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

نه مجال با تو بودن نه توان دل بریدن نه اشتیاق در تو دیدن ...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

گفتے بنویسم غم دل را وَنوشتم از طالع تاریکم و از بخت و سرشتمذ صدبار نوشتم غم هجران و جدایے اما نشنیدم ز تو من هیچ صدایی عمریست چو مجنون‌ شده‌ام در پے اویم دلسوخته‌ از داغ جوانم‌ چه بگویم اے خالق ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف الف قامت دوست تضمین غزل شماره ۳۱۷ - دیوان حافظ شیرازی فکر کردند که دیگر ز نفس افتادم داده اندوه و غم و درد و زمان بر بادم ولی ای دوست از آن دم که به تو دل دادم 《فاش می‌گویم و از گفتهٔ خود...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«دغلباز» ای دغلبازان جهان را رنگ کردن کار نیست از برای آدمی این شیوه ی رفتار نیست گرگ خونخواری ، لباس میش بر تن می کنی لاشه خواری جز مرام کرکس و کفتار نیست تا به کی مردم فریبی ، تا به کی مکر ...

ادامه شعر
سعید نادمی

طوفان زده از ساحلِ آرام نترسد ما همچو عقابیم که از بام نترسد دانستم از اول که تو صیادی و من صید اما چه کنم، این دلم از دام نترسد یک لحظه به کام دلِ من بودی و این دل از اینکه شود عاشق ناکام نترسد...

ادامه شعر
یاسر قادری

می‌روی و جا می‌گذاری اینجا جان دگرت را اندکی درنگ،شود به تاخیر بیاندازی سفرت را؟ تنها مانده ام و رهسپارم به مسلخ عشق صبر کن تا بگویم، شاید پس گرفتی نظرت را خسته ام و حوصله ای نیست بهر نگهداری دل خبر...

ادامه شعر
عنایت کرمی

راز دل، مضحکهٔ ما و منم شد آخر عرصهٔ وصلۀ نو، بر کهنم شد آخر کاخ بنیان شده بر آب ز موجی پاشید زیر و رو گشته و آوار تنم شد آخر موج تنهایی و تکرار غروبی غمگین موجب غر...

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

در عصر ارتباطات ما قطع ارتباطیم!شدی برام خاطره قرار بی قراریم چیه که منو از یادت میبره نه خود پرسی حال مرا نمی میدهی جواب چرا؟ نه حوصله بودن نه داری...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«شکار دل» نور خورشید فروزان باش در شبهای تار چشمه ی آب حیاتی باش در این روزگار از برای مرغ خوشخوان سوسن و آلاله باش تا بخواند در کنارت خوش نوا مرغ هَزار تا توانی مهربانی کن بدست آور دلی دل بدس...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

گُنجِشم است هردو جهان ، گُنجِشِ من نیست جهان گوهرِ لامکان منم ، نگُنجم به کون و مکان ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ عرشِ وُ فرش و کاف و نون ، پیشِ من است جمله چون قطع کن حرف لال باش ، نگُنجم به شرح و بیان ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ کون و...

ادامه شعر
محمود فتحی

روزی سلطانی که خیلی دم ازقدرت شوکت میزدمگسی روی محاسنش نشست سلطان هرچه مشت حواله ی مگس نمود حریف مگس نشد سطان عصبانی شد سطان از وزیرش پرسید ای وزیر خداچرا مگس آفریده وزیرجواب داد قبله ی عالم خ...

ادامه شعر
مجید ساری

عشق مجروح تو یکبار جهانی بشود صلح فرمانده و گیتار جهانی بشود بین لبخند خود و نقطه پایانی عشق تو کمی منظره بگذار جهانی بشود گردن آویز شبم ضامن تابیدن توست وای اگر قلب بدهکار جهانی بشود باز دریا ش...

ادامه شعر
علی معصومی

می شناسد مرا هر کوه و سنگی می شناسد شب و ماه و پنلگی می شناسد مرا با کهنه زخم سینه سوزم صدای هر تفنگی می شناسد نیافتادم اگر از پا ولیکن مرا هر پای لنگی می شناسد میان اینهمه غم ها مرا هم دل غمگین و ...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

وچشم های ختایی نشان یاد شماست خیال لیلی جانان فقط نماد شماست همین ترنج غزل را فدای چشمت کرد کسی که گوشه نشین است خانه زاد شماست به استخاره چشمت شروع شد دنیا دوباره پلک بزن نوبت معاد شماست «سلامت همه آ...

ادامه شعر
امین مقدس

<<منظومهٔ مست>> هر منظره با تو آسمانی دگر است هر جا که تویی مرا مکانی دگر است ای صاحبِ ناز و راز و منظومهٔ مست ! چشمِ تو برای من جهانی دگر‌ است خورشید و ستاره‌ها در اکلیلِ تو اند بر پلک...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«خرافات» با جهل و خرافات گذشت عمر گران افسوس ، برای ما فقط مانده زیان طی گشته همه به خواب غفلت این عمر بر عمر گران وزیده آن باد خزان اندیشه نشد ز خواب غفلت بیدار با ارث گذشتگان سپر گشته زمان ...

ادامه شعر
علیرضا آرین مهر

قسم به اسمِ تو که حک شدَست روی تنم کسی که عشقِ تو دارد درونِ سینه منم . من و تـو بـودیـم و عصر و بارشی نم نم چه بوسه ها که چکید از لبِ تو در دهنم . نگـو که سِحـر نبوده! چـرا که عطـرِ تنت نفـوذ کـرده ب...

ادامه شعر
نازنین نکیسا

ای نو گل بهار من،ای خوش نوا هزار من یکدم نگر بر حال من،کم کن دگر آزار من یک شب نشین بر خوانِ من، سر نهِ تو بر دامان من وز چهره ی گلگون من، بر خوان تبِ رخسار من دل بسته بر گیسوی تو، بر تابِ آن ابروی تو...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا