غریضه ی عاشقی
در طلب عمر رفته
به پاس عاشقی
جمله جلا گرفته
بوسه ثواب عاشقی
در جان من
پر رخنه شو زین پس
کجا باید دید
اینچنین خالص و نترس
در جان می چکد
قطره های خون شیدایی
که فواره می کند
از چشم و جمال هر عاشقی
در می نوردد کوه را
می پیماید صحرا را
طاقت می آورد در کویر
تشنه لب ها را
بر روی آب ها می رود
قدم های مستحکم
چشم هایی که می بینند
رسالت هر آدم
در طلب عمر رفته
به پاس عاشقی
جمله جلا گرفته
بوسه ثواب دلدادگی
طعم هر چیز را
شیرین به سان خرما
عجب که صبر ها دارد
عاشق راه پیما
می بینی! همی
گرگرفته سیمایش
شب ها ز داغ تو ،
خورشید همه اندامش
او می جوید هر عیب و
هر نقص زبان
تا کلام گویی می شناسد
تو را ، قدرت بیان
از هر دری سخن گویی،
غزل وار می شود
با ترک تو چشم هایش،
خیس و عناب میشود
با یاد تو لبخندی
گوشه ی لب هایش مهمان
می داند چه می گذرد
در قلب و ذهن و جان
در طلب عمر رفته
به پاس عاشقی
جمله جلا گرفته ،
بوسه ثواب عاشقی
تعداد آرا : 12 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 21 فروردین 1399 22:45
احسنت عالیست.مانا باشید و شاعر