چند اثر از سیلویا پلات (شعر معاصر آمریکا)

"زندگی"-------------------------------------------------------------

مرگ گاهی زود به سراغ آدم ها می‌آید،
آنها که عمرشان کوتاه است .
اما بعضی از ما زنده نیستیم!
مرده ایم !
چرا که
نه زندگی را شناختیم!
و نه مرگ را !
چرا که
عشق ،
آزادی،
احساسات،
امید،
و تعلق را ،
هرگز نیافتیم!..

آری!
بسیاری از ما،
مدت‌ها‌ست ،مرده‌ایم !
پیش از
آن که
زندگی کنیم!

اکولالیا / سیلویا پلات
ترجمه از مرجان وفایی

"آدم ها"--------------------------------------------------------------------

آدم‌ها را
بیش از حد دوست دارم،
یا به هیچ وجه دوست ندارم…
تا اعماق، پایین می‌روم،
در آدم ها ،غرق می‌شوم…
تا آنچه هستند را،
واقعی ،
بشناسم!


اکولالیا / سیلویا پلات
ترجمه از مرجان وفایی

"ماه اوت"----------------------------------------------------------------------------

باران ماه اوت!
هم بهترین اتفاق
برای تابستانی که گذشت،
و هم‌برای پاییزی که از راه نرسیده است !
چه زمان عجیب و غریبی!


اکولالیا / سیلویا پلات
ترجمه از مرجان وفایی

"این زن کامل شده است"---------------------------------------------------------------

این زن کامل شده است
بر تن بی جانش
لبخند توفیق نقش بسته است
از طومار شب جامه ی بلندش
توهّم تقدیری یونانی جاری است.
پاهای برهنه ی او گویی می گویند:
تا اینجا آمده ایم دیگر بس است.
هر کودک مرده دور خود پیچیده است
ماری سپید
بر لب تنگی کوچکی از شیر
که اکنون خالی است.
زن آن دو را به درون خود کشید

همانگونه که گلبرگ ها در سیاهی شب بسته می شوند
هنگامی که باغ تیره می شود
و عطر از گلوی ژرف و زیبای گلِ شب جاری می شود
ماه هیچ چیزی برای غمگین شدن ندارد
از سرپوش استخوانی خود خیره نگاه می کند
به این چیزها عادت کرده است.
و سیاهی هایش پر سر و صدا دامن کشان می گذرند.

اکولالیا / سیلویا پلات
ترجمه از مرجان وفایی

"در من دختری را غرق کرده است"--------------------------------------------------------

نقره ام،دقیقم،بی هیچ نقش پیشین
هرچه می‌بینم بی درنگ می‌بلعم
همان گونه که هست ،نیالوده به عشق یا نفرت
بی‌رحم نیستم ،فقط راستگو هستم
چشمان خدایی کوچک،چهار گوشه
اغلب به دیوار رو به رو می‌اندیشم
صورتی ست و لکه دار
آنقدر به آن نگاه کرده‌ام که فکر می‌کنم
پاره‌ی دل من است
ولی پیدا و ناپیدا می‌شود
صورت‌ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می‌کنند

حالا دریاچه‌ام
زنی روبروی من خم شده است
برای شناختن خود سرا پای مرا می‌کاود
آنگاه به شمع‌ها یا ماه ،این دروغگویان،باز می‌گردد
پشت او را می‌بینم و همانگونه که هست منعکس می‌کنم
زن با اشک و تکان دادن دست پاداشم می‌دهد
برای او اهمیت دارم ،می‌آید و می‌رود
این صورت اوست که هر صبح جانشین تاریکی می‌شود
در من، او ، دختر جوانی را غرق کرده است
در من پیرزنی است
که روز به روز، به سمت او خیز برمی دارد
همچون یک ماهی وحشتناک

اکولالیا / سیلویا پلات
ترجمه از مرجان وفایی

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 366 نفر 792 بار خواندند
کاویان هایل مقدم (05 /03/ 1400)   | رویا امامی (08 /03/ 1400)   | محمد عالمی (08 /03/ 1400)   | محمد مولوی (08 /03/ 1400)   | غلامحسین جمعی (14 /03/ 1400)   | رامین خزائی (19 /03/ 1400)   | علی ناب (20 /03/ 1400)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا