3 Stars

دست از گلوی زندگی بردار می میرد

ارسال شده در تاریخ : 23 فروردین 1399 | شماره ثبت : H949135

دست از گلوی زندگی بردار می میرد
عاشق فقط در شهر ما بردار می میرد

مجنون شدن پاداش عشق داغ لیلا نیست
دیوانه وقتی می شود هشیار می میرد

محکوم عشقت شاعری لبریز از بغض است
یک شب میاید می کند اقرار ، می میرد

گفتی شبی از این بیابان کوچ خواهی کرد
بعد از تو جنگل از غم بسیار می میرد

باید در اینجا رسم غم ها را بلد باشی
در ایل من دیوانه بالاجبار می میرد

وقتی دلت خوش نیست احساس تو خواهد مرد
شاعر که تنها می شود صدبار می میرد
جابر ترمک

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 3 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 154 نفر 403 بار خواندند
امیر عاجلو (23 /01/ 1399)   | جابر ترمک (23 /01/ 1399)   | خسرو فیضی (23 /01/ 1399)   | فاطمه اکرمی (23 /01/ 1399)   | فاطمه گودرزی (23 /01/ 1399)   | ابوالحسن انصاری (الف. رها) (23 /01/ 1399)   | رضا عزیزی (23 /01/ 1399)   | عباس ذوالفقاری (24 /01/ 1399)   | رضا محمدصالحی (24 /01/ 1399)   | ایمان اسماعیلی (26 /01/ 1399)   | حمیدرضا عبدلی (28 /01/ 1399)   | عباس جوخواست (29 /01/ 1399)   | محمد مولوی (04 /02/ 1399)   | جمشید اسماعیلی (07 /02/ 1399)   | حسین یوسفی رزین (10 /02/ 1399)   | سیلویا اسفندیاری (10 /02/ 1399)   | منوچهر فتیان پور (11 /02/ 1399)   | مریم پیروزیان (12 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :11


نظر 20

  • امیر عاجلو   23 فروردین 1399 12:15

    چه تصویر سازی زیبایی!درود

    • جابر ترمک   24 فروردین 1399 19:27

      درود و عرض ادب و ارات
      سپاسگزارم

      مثل معتاد لبت بوسه خمارش بکند
      گاه گاهی شده لبخند نثارش بکند

      شاعری سوخته از مسند عرفان هر شب
      غزلی تذکره ی سنگ مزارش بکند

      خسته ام مثل غزالی که به هرجا برود
      ماده ببری برسد قصد شکارش بکند

      مثل ویرانه ی یک شهر که هرکس برسد
      از سر طعنه فقط عربده بارش بکند

      خسته ام روی دلم پا نگذارید که باد
      مانده در خویش که این (مرده) چه کارش بکند !

      من پر از وسوسه ی فیض انالحق شده ام
      بگذارید که این شهر بدارش بکند

      می روم تا دلش از آینه خالی بشود
      کاش باران برسد فکر بهارش بکند
      جابر ترمک

  • فاطمه اکرمی   23 فروردین 1399 12:54

    سلام و درود استاد
    زیبانگاریتان همیشه ستودنیست
    ماندگارباشید و برقرار
    زیبا و دلنشین سروده تان آموزنده بود درود rose

    • جابر ترمک   24 فروردین 1399 19:28

      درود و عرض ادب خواهر گرامی
      سپاسگزارم

      آهسته تر ستاره ی خوشبختی باید در آسمان خودت باشی
      روی مدار عقربه ها بنشین تا شعر کهکشان خودت باشی

      این روزها غریبه تر از خویشم بگذار تا دوباره بیاندیشم
      شاید که در خسوف غزل با من آئینه ی جهان خودت باشی

      هرکس رسید زخم تنم رو کرد با شاه بیت خسته هیاهو کرد
      باید که در کشاکش نامردی بالا تر از زمان خودت باشی

      وقتی بهار مژده ی پائیز است زخم درون عشق غزل خیز است
      شعر من از نگاه تو لبریز است ، یعنی تو روضه خوان خودت باشی

      حالا بریز جام غزل بگذار من شاعر زمان خودم باشم
      باید به رغم فاصله ها هر شب در فکر استکان خودت باشی

      جابر ترمک

  • فاطمه گودرزی   23 فروردین 1399 15:39

    درود بر شما applause rose

    • جابر ترمک   24 فروردین 1399 19:30

      درود متقابل مهربانوی گرامی
      وقتی که می آمد به به هر آئینه سر می زد
      ماهی که هرشب باورودش دل به در می زد

      مثل قناری های باغ عشق می رقصد
      مثل کبوترهای این اطراف پر می زد

      پرواز را از برگ برگ یاس می آموخت
      به خنده اش بر غنچه پر پر تشر می زد

      با چشم های شور خود دریا به دریا موج
      بر صخره های ساحل شعرم نظر می زد

      حالا پر از گلواژه های یک غزل دارم
      ذوقی که در من حرف های مختصر می زد
      جابر ترمک

  • رضا عزیزی   23 فروردین 1399 20:06

    درودهااا rose applause
    طبعتااان جوشان rose
    قلمتاان نویسااا rose
    غزل زیبایی از شما خواندم rose

    • جابر ترمک   24 فروردین 1399 19:31

      درود و عرض ارادت
      سپاس از لطف و محبتتان

      غم بهترین بهانه برای سرودن است
      چشمان تو دلیل من از زنده بودن است

      آغوش تو طلیعه ی گرمای زندگی ست
      لب های تو چکیده هر دل ربودن است

      تو انعطاف خنده ی عشقی که بی غرض
      در درس عشق شیوه ی او آزمودن است

      در من بریز جام نگاهت رسول شوق
      آئین ما حماسه ی باور نمودن است

      قوها همیشه از همه بی ادعا ترند
      بالاترین شکوه غزل ها سرودن است
      جابر ترمک

  • عباس ذوالفقاری   24 فروردین 1399 08:04

    سلام جناب استاد ...در ایل من دیوانه بالاجبار میمیرد و شاعر که تنها میشود صدبار که نه هزاران بار میمیرد....
    ببخشید

    • جابر ترمک   24 فروردین 1399 19:31

      درود متقابل سپاسگزارم

      از موج موهای تو دریابیقرار است
      هرچند موهایت شبیه آبشار است

      از طعم باران می توان فهمید یک عمر
      حتا بیابان های شعرم داغدار است

      دنیا همیشه بر مراد ما نبوده
      هرچند اینجا کهکشان ها بر مدار است

      آئینه بودن راه و رسم آسمانهاست
      در شهر عشاق تو حکمش چوب دار است

      گفتم به باران در دلم جای تو امن است
      هرچند بد خواهانت اینجا بی شمار است

      سوگند خوردم تا قیامت شاد باشم
      وقتی که لبخند تو از جنس بهار است

      دنیا غریبی کرده با من در غزل هام
      اطراف من دیوارهای انحصار است

      بگذار از احساس من گندم بچیند
      حوای بی تابی که در ذوقش انارست
      جابر ترمک

  • رضا محمدصالحی   24 فروردین 1399 08:58

    دست از گلوی زندگی بردار می میرد
    عاشق فقط در شهر ما بردار می میرد rose

    • جابر ترمک   24 فروردین 1399 19:32

      درود استاد گرانقدر
      سپاس بیکران

      برداشتی از شانه ام سر را جای تو باران دلبری می کرد
      بعد از تو موهای تو انگاری با کفر من پیغمبری می کرد

      در من زنی بی وقفه می رقصید دیوار هایم را فرو می ریخت
      با تخت جمشید تنم انگار دیوانه ای اسکندری می کرد

      جزر نگاهت بی تو در مد بود از ریشه من هربار می مردم
      دریای احساسم تلاطم داشت انگار با من سر سری می کرد

      مهتاب از من ماه می بلعید خورشید هم با سایه دلخوش بود
      موی تو موجی را رقم می زد که به دل من مشتری می کرد

      بر دوش یک آغوش می گریم دیوارها در من ترک می خورد
      جای تو خالی های ولگردی بر شانه ی من کافری می کرد

      باران نمی بارد تو هم برگرد این شعرها بر گونه ام خیس اند
      خوابم گرفته یک غزل در من آغاز جنگ زرگری می کرد

      حالا فقط با سایه ات قهرم انگشت را از گردنم بردار
      اصلن نفهمیدم که بعد از تو این شانه را کی رهبری می کرد
      #جابرترمک

  • خسرو فیضی   24 فروردین 1399 11:17

    . با بهترین درودهایم rose
    . استاد والانگر و اندیشمند . کلک خوش خرامتان
    . به زیبایی تمام سروده ای دلنشین را خلق کرده است rose
    . روزگارتان شاد و فرخنده باد rose
    . rose rose rose applause applause applause rose rose rose

    • جابر ترمک   24 فروردین 1399 19:34

      درود و سپاس بیکران
      ممنونم از لطف شما

      باور کن از صداقت آئینه خسته ام
      از این جهان گم شده در کینه خسته ام

      این سال های سخت و سیاهی که بد گذشت
      از حجم عرف و عادت دیرینه خسته ام

      حال مرا نپرس که در موج درد ها
      از بغض های گم شده در سینه خسته ام

      یک شب مرا به خلوت پروانه ها ببر
      من سالهاست از شب آدینه خسته ام

      رستم ترین حماسه ی فردوسی ام ، ببین؟
      حالا چقدر از غم تهمینه خسته ام

      با من غریبه بودن آئینه بهتر است
      از دوستان گم شده در کینه خسته ام

      در زیر خاک سرد غزل خاک میخورم
      از نام خاک خورده ی گنجینه خسته ام

      #جــابــرتــرمــڪــ

  • ایمان اسماعیلی   26 فروردین 1399 13:21

    درود جناب ترمک عالی بود
    مانا باشید به مهر و عزت rose

  • جمشید اسماعیلی   07 اردیبهشت 1399 19:09

    چقدر این غزل دلنشین بود احسنت

    وقتی دلت خوش نیست احساس تو خواهد مرد
    شاعر که تنها می شود صدبار می میرد


    دستمریزاد

    rose rose rose rose rose

  • حسین یوسفی رزین   10 اردیبهشت 1399 04:27

    استاد نرمک واژه ها را بسیار زیبا دربحررجزکنار هم چیده اید
    که خواندش سبب التذاذ ادبی شده ودل را با رایحه ی
    دل انگیزش می نوازد . rose rose rose

  • سیلویا اسفندیاری   10 اردیبهشت 1399 17:22

    درود بر شما استاد ترمک
    بسیار عالی سرودید
    لذت بردم
    applause applause
    rose rose

  • منوچهر فتیان پور   11 اردیبهشت 1399 09:59

    با سلام
    طبعتااان جوشان
    همیشه پایدار باشین rose rose rose

  • مریم پیروزیان   12 اردیبهشت 1399 12:34

    درود برشما
    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا