عید ما را نامردان به عزا مبدل کرده اند ... اکنون با دلی پرخون عید سعید غدیر خم را به دوستان عزیز شاعر و بزرگ بانوی شعر سرزمینم خانم دکتر مینا آقازاده و مدیران محترم وبسایت معظم شعر ایران حضرت استاد دکتر زرین قلمی و خداوند غزل ایران استاد سرخوش پارسا ، تبریک و تهنیت عرض می کنم.
مخمس با تضمین از غزل زیبا و معروف زنده یاد سید محمدحسین بهجت تبریزی (زاده ۱۲۸۵ - درگذشته ۱۳۶۷) متخلص به شهریار سروده شده است.
1
شده عید و نیست در دل، غمی و غمی فضا را
بربوده عشق و جانی، همه موجِ غم فزا را
به زمین، ز آسمان ها، شنوی تو این صدا را:
« علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را؟!
که به ماسِوا فکندی همه سایهی هما را »
2
رَهِ پیر عاشقانم...، بوَد آن گزاره ی دین
که خداشناسی او، همه راه و رسم و آیین
نه ز آدمی، ز جانی، بشنیده شاعری این
دل اگر خداشناسی، همه در رُخ علی بین
به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را
3
بشنو ز موج مهرش، به جهان گدا نماند
برود ستم ، به عالم اثر از جفا نماند
بجز از نوای شادی، به فضا صدا نماند
به خدا که در دو عـــالم، اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد، سر چشمهی بقا را
4
شده ذکر من دریغا...، ز گناه خود به آوٓخ
به شب خیالِ سردم، تن ذهنِ خسته شد یَخ
تو اَم اَر به یاری آیی، چه بگویمت بجز بَخ؟!
مگر ای سحاب رحمت، تو بباری، اَرنه دوزَخ
به شرار قهر سوزد، همه جـانِ مـاسِوا را
5
به گراز های وحشی، شده کار او چو بیژن [١]
چه بگویم از امیرم؟ به دوعالم آن شه من
همه فکر اوست احسان، همه کارِ او به اَیمَن
برو ای گدای مسکین، در خانهی علی زن
که نگین پادشاهی، دهد از کـرم گدا را
6
به خدا که سخت باشد، چه غمان مقابل من
به کسی ستم کنم، او، پی حلِ مشکل من
به محبتی بگوید : « غمِ تو مسایل من »
به جز از علی که گوید، به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا
7
به جز از علی که دیده، همه عمر بس مصائب
به غدیر گفته ایزد، به ولایت او مناسب
عجبا به حیرت این دل، ز علی ست این مراتب
به جز از علی که آرد، پسری ابوالعجائب
که عَلَم کند به عالم، شهدای کربلا را ؟
8
به کجا سراغ باشد، که زجمع دلنوازان
چو علی به عهد باشد، به فرازِ سرفرازان
چه بگویم از علی من، مَه من که نازِ نازان
چو به دوست عهد بندد، ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند، که به سر برد وفا را ؟
9
چه بگویم از علی من؟ غمِ دل ز سینه می رُفت
دل غم کشیده ی ما، پس از آن دگرنیاشفت
به درود شهریارم ، که زخامه او چه دُر سفت!!
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم؟ شه ملک لافتی را
10
به جز از علی ندیدم، به خدا قسم محبَّت
بدریده سینه ی غم، به قداست و مروّت
همه اشک شوق من شد، ز مُحبِّ بی نهایت
به دو چشم خونفشانم، هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری، به من آر توتیا را
11
همه شب چو مرغ عاشق شده می کنم صدایت
نفسم تویی و آنی ، نتوان کنم رهایت
من و عشق و روز شادی، همه بوده از دعایت
به امید آنکه شاید، برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم، همه سوزِ دل صبا را
12
شده عصر قومِ نادان، متکبرانِ شیطان[2]
دلِ عاشقان پریشان، همه جنگ و ظلمِ پنهان
ولی ام مگر تو خیزی، به ستمگرانِ دوران
چو تویی قضای گردان، به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان، ره آفتِ قضا را
13
ز ولای او زنم دَم ، من و این شکوهِ آدم
به ولایتش نبُد غم، که مراست وین معظم
برهانده غم دمادَم...، ز دلم امیـــرِ عالم
چه زنم چو نای هر دَم، ز نوای شوق او دم ؟
که لسانِ غیب خوشتر، بنوازد این نوا را
14
همه شب که تا سحرگه، شده چشم من به راهی
ز محاق سر بَرآرد ، مگرم خدا...، که ماهی
چه کنم بجز دعایی؟ برسد ز حق پناهی
همه شب در این امیدم، که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان، بنوازد آشنا را»
15
عجبم زِ "رایِ" مُعجز[3]، برسیده خوش، مؤدب
که به اوج بُرده مصرع، همه قافیه مرتب
من و شعر شهریارم، همه شد ز جانب رَب
ز نوای مرغ یا حق، بشنو که در دلِ شب
غم دل به دوست گفتن، چه خوش است شهریارا
مهر ماه 1394 طارق خراسانی
پ . ن
[1] در شاهنامه آمده است که بیژن برای مبارزه با گراز ها داوطلب می شود و کیخسرو او را به بیشه ی گرازان رهسپار تا گرازان وحشی را نابود کند و او در این مأموریت موفق به نابودی گراز ها میشود.
[2] . منظور استکبار جهانی و اقمار او خصوصاً صهیونیست های جانی و خاندانِ کثیف آلِ سعود است.
[3] . مصرع آخر غزل زنده یاد شهریار "شهریارا" می باشد و برخی از ادبا بر این قافیه ایراد گرفته اند که "الف" قافیه و "را" ردیف است و شهریا ... را به لحاظ معنایی دچار اشکال دانسته اند زیرا شهریا مخفف شهریار که تخلص شاعر است نمی تواند باشد.
بنده در این قسمت وارد شده و می گویم "ر" "شهریا را " را باید "رای معجز" نامید زیرا هم به یاری "شهریار" و هم ردیف که را می باشد آمده است..
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نقد 3
طارق خراسانی 10 مهر 1394 21:00
بند 3 از پی نوشت به شکل زیر ویرایش گردید:
[3] . قافیه و ردیف در مصرع آخر غزل زنده یاد شهریار "شهریارا" می باشد و برخی از ادبا بر این قافیه ایراد گرفته اند که "الف" آخرین حرف قافیه و "را" ردیف است و شهریا ... را به لحاظ معنایی دچار اشکال دانسته اند زیرا شهریا مخفف شهریار که تخلص شاعر است نمی باشد.
شهین قطبی "" پارســی "" 11 مهر 1394 18:22
سلام ودرود
استاد بزرگوار
عید غدیر مبارک
چو تویی قضای گردان، به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان، ره آفتِ قضا را
آنقدر زیبا و با احساس که پراز عطوفت ومهربانی ست و نمیتواند جز این باشد که از دل برآید لاجرم ...........
در پناه مولا علی دلشاد باشید
طارق خراسانی 11 مهر 1394 21:27
با سلام و درود بی حد
با سپاس از حضور بسیار گرمتان
در پناه خدا