تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
علی اصغر  اقتداری

سمفونی مرگ کسی از کوچه های زندگی دل تنگ می آید شکسته ،خسته ،چون بازنده ای در جنگ ،می آید کسی که زیر پاهایش زمین از درد می نالید به چشمش یک قدم،اندازه ی فرسنگ می آید نشسته ر......

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

سن بیر اوزاق ساحیلده صدف لرین قوینوندا شیرین یوخودا من دالغالار ایچینده چپ چؤوور ایلمک آتیرام...!!! قارا بالیق لارین کابوسلارین ساحیلده یاتان نهنگ لرین اینتیحارینا اولاااااار... بیر گون دنیزل......

ادامه شعر
عباس خوش عمل کاشانی

روزهایی را کــه بودم نوجــوان یادش بخیر هم مجرّد بودم و هـم شادمــان یادش بخیر دوره ی پاهــــای راه راستـرو بــی خستگی روزگار دستهـــــــای مهربــان یادش بخیر آرمانشهری که پیر و کودک و مـرد و ......

ادامه شعر
علیرضا امیرخیزی

ما هزاران و هزار شبح همه شکلِ پرنده آرزو فروخته در دام نشستیم ! بال و پر شکسته و حسرتِ پرواز ، قافیه کرده به هر ترانه بستیم ! ما هزاران و هزار حسرتِ زنده چون عقابی که در کنج قفس ......

ادامه شعر
عبداله رشیدی

ای سرزمین مادری ، آنا یوردیم چگونه ز هم ، چنین میان جاده یافتیم تو در آن گوشه و من در این مرکز چرا این چنین طولانی ، فاصله یافتیم من و این تربت ، با هم الفت ساختیم چگونه رنگ غربت را ، ساده یافتیم......

ادامه شعر
رضا شیخ فلاح لنگرودی

مرض قند گیج و سرگشته و حیران بودم همچو مستی ، که ره گم کرده ... بیقرار و دلتنگ ، پی ی دلواپسی ی خود بودم . شکوه سّر دادم و از بخت بَدَم نالیدم در خیالم بودم که یکی داد زد از دور که هان!!!؟......

ادامه شعر
طارق خراسانی

دلم سرودِ خوشِ اطلسی و شب بوهاست مسیرِ هجرتِ اندیشه ی پرسـتوهاست هنــوز دســتِ دلم بی خیال سنگ انداز گرفته خانه به هرشانه ای که گیسوهاست بـرای زخم دلِ من،... ،مگو طبیـب آید نگا......

ادامه شعر
اله یار خادمیان

گفتیم و گذشتیم ، به جایی نرسیدیم رفتیم به جز بر رد پایی نرسیدیم گوش همه سر بسته نگاه همه خاموش فریاد شدیم و به نو ایی نرسیدیم روشن نکند شبکده را شمع سفالی با مرده چراغی به رهایی نرسیدیم ......

ادامه شعر
سمانه تیموریان (آسمان)

سالیان درازیست که در من خرده ریزه های بلورین زنی شیون میکنند نامش را گذاشته اند "شعر" بین خودمان باشد اما من صدایش میزنم جنون ......

ادامه شعر
مهناز چالاکی

بسان حبابی بلورین در پرتگاه فاصله و ادراک ایستاده ام ببین هنوز جنون جریان خون تو در رگهایم جاریست و تمام برگ های این تقویم سالهاست از قاب سایه های من عبور کرده است وهنوز آشیانه ام......

ادامه شعر
منوچهر منوچهری(بیدل)

چه کسی ترا فریاد میزند ترانه آن چشمان آبی را چه کسی گفت عشقت در این شور زار دلم جوانه زده بیا خاکستر جسم سوزانم را به دریا بریزتا تمام آب های نیلگون از عشق من با خبر شوند تب عشقم را با خو......

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

سیر سیرا باغلاییب گوزلریمده یاش قار چیچکی سولور اللریمده باخ دردلریم دانیشیر سوزلریم دونور... اوشویور باخیشیم بوزلو دونیادا بوم بوشدو او ایستی اللرین یءری هارداسااااان!!!؟ ای گونش گوءزوم گء......

ادامه شعر
طارق خراسانی

رها کردم دل و جان را ، به شوقِ مهرِ عاقل ها شد از آن جمعِ عاقل ها، غم و دردی که حاصل ها دلِ دیوانه ی عاشق، به خون رقصد زِ غافل ها الا یا ایها الساقی اَدِر کَاسَاً وَ ناوِلها که عشق آسان نم......

ادامه شعر
علی اصغر  اقتداری

شراب یاد وقتی شراب یاد تورا نوش می کنم خودرا در این میانه فراموش می کنم خورشید را که روشنی عالمی از اوست پیش چراغ عشق تو خاموش می ک......

ادامه شعر
ابراهیم سبحانی

  پشت این شیشه که ها کرد دل من لرزید حرف خود را که دوتا کرد دل من لرزید دست دردست گرفتیم به ساحل رفتیم دست من را که رها کرد دل من لرزید در بدر در پی ویرانی خود می گردم عشق با عقل صفا......

ادامه شعر
عبداله رشیدی

ای نسیم خیال ،که ز کوچه ی ذهنمان می گذری چرا موقع نیاز ، از پس کوچه های آن می گذری تا زبان به بیان پیچ و خمهایت می گشایم لکنتم با تو چنان می کند که با نسیان می گذری......

ادامه شعر
محمد جوکار

این کویر خشک ما ، خورشید میخواهد چکار؟ باغ بی برگی ، درخت بید میخواهد چکار؟ آسمان شعر ما ، حتی بدون یک شهاب شهر خواب آلوده ها ، ناهید میخواهد چکار ؟ با کدامین سنگ ، شعری را ترازو می کنند من......

ادامه شعر
اکبر توفیق ریحانی

تمام دردهایه دنیا با دل من آشناست دل من همچو صوفی از خوشی های دنیا جداست دل من.دلیل تمام بی کسی هاودردهایم دل من بی تو قطعا که بی هواست پایان دردهایه من کجا و کی است و حس میکنم که دردها......

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

بیر قورخو سولوک تک سومورو دویغومون قانین سن هاااااااردا!!!! من هاردا؟ توپور بوتون خاطره لری بو روزگارین اوزونه... بیلمه سی گرک دوشونمه سی گرک سن دن آیریلماق ایمکان سیز سن خیالیمده ......

ادامه شعر
سمانه تیموریان (آسمان)

این روزها چیزی شبیه غزل بغض کرده در گلوی نگاهت خوب که نگاه میکنم خودم را میبینم خسته تنها نشسته در هیاهوی غزلهای ناچیده چشمت راستی نگفتی آسمان چشمهایت را کجا جا گذاشتی؟؟؟......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا