تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حامد  زرین قلمی

غــمِ دل دارم و دانم که غــم آباد ، تویی مَبَر از یاد مــرا ای که مــرا یاد ، تویی شادی از مهر و وفا آید و تـنها صَنمی کز جفا هم بکند خاطر من شاد ، تویی ظلمات است در این ورطه و شمعی که هنوز ......

ادامه شعر
ابراهیم سبحانی

  اولین جمعه ی سال ست بیا یادم کن بعد ویرانی آن زلزله آبادم کن دوست دارم که ترا سیر ببینم امسال باز پیغام بده  در رهی ی و شادم کن توبیا تا   برهم   از قفس دلمردن ازتب تند وغم وخستگی ......

ادامه شعر
محمدرضا حلاج

نفس بانو نفس اندر نفس در خاطرم هستی نگاه مهربانت را به دنیای دلم بستی ولی ای کاش می شد تا که در آغوش شیرینت در این دنیای رویایی به یک دم می کشیدم آخرین دم را و از دل می زدودم غصه و غم ر......

ادامه شعر
فاطمه  لشکری "راحیل کرمانی"

مکتب عشق جدا وسخن عقل جداست سنجش عشق،به سنگ محک عقل خطاست عشق سنگ محک معرفت آدمی است معرفت ،آنکه ندارد،ره او راه جداست نه توهم زدگی هست،نه رویا بافی مسلک آنکه نظرگاه دلش سوی خداست دل ، حریمی است......

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

گلبرگ تنم پژمُـرده ام از باد خــزان تــاب نــدارم آزرده ام از درد نهـان خـــواب نــدارم یـارب کرَمی تا شوم از درد ، رها من غـیر از تـو بجـان خودت ارباب ندارم دامان تـو مـأوای چو من دلــشُد......

ادامه شعر
احمد الماسی

اکنون های بی کرانه همان دیروزهای پربهانه ای است که قاموس فرداهای نادیده را ابهام بیشتری می دهد تا همچنان بستر خشک این رود دل به خیسی این دشت بی ترحم ببندد در گذرگاهی که انسان جویای خوشبختی می ......

ادامه شعر
حسن اسدی

ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﺭﯾﺎﺩﻝ ﺍﺩﺏ: ﮐﻤﺎﻝ ﺣﺴﯿﻨﯿﺎﻥ ﺑﯽﺍﺑﺮﯼِ ﭼﺸﻢِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﺑﯽﭘﺮﺩﮔﯽِ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ‏«ﮐﻤﺎﻝ ‏» ﺁﺑﯿﺎﺭ ﮔﻞﻫﺎﺳﺖ ﺩﺭﯾﺎﺩﻟﯽِ ‏«ﺣﺴﯿﻨﯿﺎﻥ ‏» ﺭﺍ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﺷﺒﺪﯾﺰ......

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

اورک دولو درد و غم دی آغلاما قا گوزو م یوخ آتام یاتیب ایللر بویو توپرا قینا سوزوم یوخ آیری دوشدوم اوندان سونرا آنا یوردوم تبریزدن منی سسله یورقون آتام سن سیز منده دوزوم یوخ. قلبم پراز درد ......

ادامه شعر
نرگس  دوست

می ترسم وقتی تو و عریانی ماه را در حوض ببینم سرم بالای دار باشد!!...

ادامه شعر
آرش بهاری

بانوی اردیبهشتی من خنده ات وقتی شکوفا می شود بهار هم از راه خواهد رسید ...

ادامه شعر
مهناز چالاکی

هرنیمه شب آسمان را به زمین می کشم پلک ماه را می بندم چشمهایت را می بوسم تجسم می کنم شکوه اندامت را درچارچوب در بدون این که تورا از دستان زنی بدزدم در آغوش می گیرم آه........ای هوای تنه......

ادامه شعر
سید محمد  میرسلیمانی بافقی

ولادت مولای متقیان وروزپدر مبارک باد " زلف" زلف را تا وا کنی، لب هم بغل وا می کند گونه های مست تو ،کم کم بغل وا می کند حالت چشمت که می آید به استقبال من لرزه های سی......

ادامه شعر
محمد اخباری

چه ساده ‏، و چه پیچیده میشود از حسی گنگ، حرفها زد ، واژه ها چید ، و کلام را بستوه آورد. حسی گنگ ، که بوی کهنگی اش . ......

ادامه شعر
زهرا خدابنده

رودخانه های قهوه ای هیچگاه با زمین رو راست نبوده اند شاید سال بعد ما در بستر خشکیده اش چادر زدیم...

ادامه شعر
پویا نبی زاده

ساده ام پنداشتی باز آمد نازی کنی با دل پاکم که سادست آمدی بازی کنی در شگفتم کاین چنین با سن کم هم قادری دلفریبی بشکنی پیمان سخن سازی کنی با صدای نازخود اول بَری هوش وحواس بعد با شیرین زبا......

ادامه شعر
مهدی  یوسفی لولی وش

وقتی که بند بند ِ دلت پاره پاره است رفتن همیشه ساده ترین راه چاره است رفتی که بندهای دلت را رفو کنی با عطر ِ تازه ی بدنی گفتگو کنی رفتی و پشت خاطره ها از وسط شکست رفتی خزر به گوشه ی چشمان من......

ادامه شعر
دانیال ظهرابی

خنده هایم را به دار کشیده ام تا خنده دار شود....

ادامه شعر
محمد ترکمان(پژواره)

مردی که، درد مرا میداند، رفته است! - زرد - نه این مرد که از اسب افتاده! کویی مرد؟ با تبر دوباره برگرد!... * * * * - پژواره -......

ادامه شعر
محمدرضا حلاج

عزیز من تو بیایی ، شبم چراغانیست برای دیدن چشمت ، نگاه بارانیست نیامدی به سرایم ، مگر پریشانی ؟؟؟ چه جای شکوه ، به خوابم بیا به مهمانی تو میهمان شب و خوابهای گنگ منی بخواب دلبر خوبم ، گل ......

ادامه شعر
علیرضا امیرخیزی

آنچه بخشیده نمی شود گناهان تو نیست هوس های من نیز قطره اشکِ حسرتی است که از بالهای خموش بر زندگی چکید خرافه را ترانه خواند و عشق را به باورِ ایل شکست ! آنچه جاودانه می شود فریاد......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا