تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
میثم علی یزدی

در گوش من آیه ی شفا میخواند آن لب که غزل های تو را میخواند بر پرده ی چشمان سیاهت تا صبح دستی روی کعبه ات دعا میخواند با پای نیاز دل به سوی تو دویده از مروه ی عشق تو صفا میخواند قربانی تو جان شده......

ادامه شعر
ابوالقاسم کریمی

اسیر منطق خون ریز نادان درخت و رود و ابر و کوه و باران به روی شانه ی ، زخمی جنگل نشسته بوسه ی داغ بیابان ...

ادامه شعر
محمد  عالمی

در وصف ائمه شعذ های بسیاری نوشته ام که انتخابی ذخیره مینماینم ماه شعبان ماه عشق و ماه میلاد حسین است ماه شعبان د ماه شوق و ماه دیدار جسین است مــاه خــشــنــود ی و عشق مــولا یم علی شد ماه مولود ......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف عشق ورزی در تغزل چو خلوتی بدهد دست گوشه چمنی تو را به بر بنشانم که نور چشم منی کنم نوازش رویت به برگ گلبرگی به گیسویت بنشانم گلی و نسترنی شراب چشم تو را در کشم به چشم و لبت ببوسم از س......

ادامه شعر
Dariush Jelini

غم و شادی، خنده و گریه با هم چه ضیافتی توی چشات داری توو یه لحظه خنده داری توو چشات توو یه لحظه مثِ ابرا می‌باری یه دَم از عاشقی چشمات پُره و یه دَمِ دیگه پُر از نفرت و درد هیچکسی نمی‌تونه رد شه از ......

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

من از چشم ترت میترسم ازاین خون بال و پرت میترسم ازاین آشفتگی سرت میترسم کاش زبان سرخ دست از سر سبز بر میداشت سروش #حامی_شریبی......

ادامه شعر
پرشنگ  صوفی زاده

باد خسته، پر درد و زخمی بوی اعتراضِ سوخته می آورد. ترانه ها را تَلِ خاک در بر گرفته است. و سکوت، سهمِ ما... بعد از این همه سرود! به ناگاه، واژه ای خروش می کند نُت ها بر می خیزند... شیون، دستها را ......

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《مُشیری》 اجازه نمی خواهد بانوی شعرهایم باشی و بهانه ی نیمه های شب بیداری اَم کمی در شعرهایم قدم بزن بدون چتر زیر باران گیسو کمندِ بیت چهارمِ غزلم باش! خانم این چهار دیواری باش برای عصرهای دلتنگی اَم......

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

صبح زود ..؟ آمدم از خانه بیرون صبح زود برلبم عطر دعا بود وسرود آرزوهایم فزون باهرقدم حسرت دریا بدل مانند رود بوسه میزد جان به لب با هر نفس درخیابانهای شهر غرق دود پایتخت از دود و دم فریاد داشت از ......

ادامه شعر
مینا یارعلی زاده

می نویسم از تو با هزاران زخم در گلو و صدها چلچله در بازو سینه چاک جهان هر چقدر تنگ تاریک و کور بند بندِ جانم بُریده باشد هر بندم به هر سو دورِ دور دوباره ام من زمانه اگر چه تیز قلم به قلم جوانه می زند......

ادامه شعر
الیاس  امیرحسنی

قسم به عشق و عاشقی به رنگ خوب رازقی به داغ هر شقایقی که دوستدار آن گلم قسم به حال عارفان قسم به ذکر عابدان به شوق وذوق سالکان که دوستدار آن گلم قسم به سرخی شفق قسم به زردی فلق قسم به مضغه وعلق که د......

ادامه شعر
Solmaz Vanipour

بمان تا چشمه نور خدایی اگر خواهان باران خدایی بده تاریکی روحت به باران به آرامی ببند لولوی چشمان نوای حس باران آشنا است مه نور خدا در قطره ها است همان گونه بمان در حالت خویش به تزکی می برد با ساحت خوی......

ادامه شعر
ابوالقاسم کریمی

1 زیستن تهمت بزرگیست بر آنان که باخته اند بر آنان که رویای مرگ را به گردن نهاده اند 2 در برابر آنکه می رود و آنکه خواهد رفت و آنکه انتظار رفتن را به گردن نهاده است اعتراف میکنم من ، مرده ام 3 درد هزن......

ادامه شعر
علی اصغر محمدی له بیدی

عشق آموختم؛ نگاههای تو بودش سبب تاب آوردم؛ رویین تن شدم در مشکلات چون دستان و دعاهای تو بودش سبب گر نشستم؛ زود برخواستم ز جا ذلف افشان چلیپای تو بودش سبب جمله رنگها آمد؛ باز قزح کامل شد رنگ بر چشمم ......

ادامه شعر
مهدی فصیحی رامندی

رسان آهوی وحشی را، همان تیزیِ آتش را تنفس‌های مرگم را، کنم تا رام سرکش را چِشَم سرخیِ لب‌هایش، کِشم خط‌های لبخندش برم ابروی رامش را، ببوسم رویِ جانش را سپیدی‌های دندانش، سیاهی‌های امواجش زنخدان‌های ......

ادامه شعر
حافظ کریمی

ای کوه اگر تو جای حافظ می نشستی اینگونه نمی بالیدی قامت می شکستی ای گوه اگر در دل تو راز دلش بود در دره یقینا به سکونت می نشستی ای جنگل اگر درد دل حافظ و داشتی در فکر نبودی چه درختانی تو کاشتی این......

ادامه شعر
علی معصومی

قالی دار مرا بده ای عشق، دار و ندار مرا بده این بار، سیب و انار مرا بده هر بار شعله بجانم کشیده ای یک بار، سوز و شرار مرا بده از درد، شانه ما را شکسته ای بردار! ایل و تبار مرا بده بر باد رفت......

ادامه شعر
حافظ کریمی

اولین معلم کل انسان ها کل جانداران و کل بی جان ها کل عالَم ها و کل احسان ها کل خوبیها و کل عرفان ها نیست جز خدای آسمانها و زمین فروانانروای مطلقِ اولین و آخرین تعلیم میدهد نوزاد که گریه کند گشنه......

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

آنکه سستی به جهان نیست در این معیارش واضح و ثابت و روشن بُـوَد آن آثـارش آنکه روشن شده آثار قدیمی اش به بشر چشم روشن شـود آخر زِ پی دیدارش ٭٭٭ هر که ب......

ادامه شعر
حافظ کریمی

قسم به ربی که جانم از اوست روح و روان و توانم از اوست دست و پا و چشم و گوش و دلم آیت است و یقین نشانی از اوست قسم به ماه و روشنایی ناهید قسم به کوه و قسم به چشمهِ رود قسم به سجدههای مهدی ابنِ علی ق......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا