- لیست اشعار
- قالب
- سایر قالب ها
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
سمانه تیموریان (آسمان)
در26 /02/ 1394 -
Sm Hm
در26 /02/ 1394 -
منصور آفرید
در26 /02/ 1324 -
حسین نوری
در26 /02/ 1386
آتشِ زیرِ خاکستر بودی و بادی را در آستین داشتی تا شلاق بزند بر ازدحام چشمک هایی که برای خاموشی شعله های نقره ای ات دستی بر آتش داشتند ✍رجبعلی باقری #سپکو_آتش...
ادامه شعربدو گفت نیلوفر آبیَم بیا تا بسازیم آبادیَم چو پیچک به قلبم پیچیدهای چو قفلی زدی تو بر آزادیَم طبیبی، حکیمی، نداند مرا شدی مرحمی تو به بیماریَم گرفتار جانت شدم نازنین بیا جان به جان کن که زندانیَ...
ادامه شعرعبور عبور می کنم از این کویرستان زشهر زابل و این دشتهای طوفان زا که افریده خدا از نمک ویک کم آب بَرد ز قافله ی عمر این کویر لم یزرع زچشم نور و قرار از دل بی تاب به گوش ندا ایدم از کوه از رستم خیانت...
ادامه شعرفکرت از ذهن و خیالم ای عزیز بیرون نرفت هر چه کوشیدم بخوابم از تبت خوابم نرفت آتشی انداختی تو بر دلم ، خرمن بسوخت این چنین ظلمی رواست بر عاشق سینه سوز؟ ساقی امشب کاسه م لبریز کن از جام او آنقدر ...
ادامه شعرعاشق بشوی، مسجد ومیخانه یکیست بزم فقرا، مجلس شاهانه یکیست عاشق بشوی فرق نخواهی دانست درمکتب تو کعبه و بت خانه یکیست این عشق همان زاهد رندی است که گفت درمحفل ما زهر ومی ناب یکیست تاعشق سکوت پرهیاهو د...
ادامه شعرکفشِ پاشنه بلند کفشِ کتانی کفشِ جلوباز همه ی ما کفش ایم و ابلیس از کنار نیمکت ها با ما قدم برمی دارد اما برای قدم گذاشتن کنار [ن]رده های سرخ بستگی دارد که چقدر پوتین باشی برف ها از سرمای سیبری صحبت می...
ادامه شعربیهوده است جان کندنِ من برایِ فراموش کردنت، هر بار اتفاقی نمیگذارد، این بار صدای زنگ در که غریبه ای به اشتباه زد...
ادامه شعر«دو عاشقانه» (۱) ای ایزدبانوی فصلها! ای همنشین واژههای سردم! لباسهای گرمت را بردار قرار است امشب حوالی دغدغههایم وارد خوابم شوی...! (۲) کوتاه مینویسم مثل آخرین نفسهای تو دلم تنگ است رفیق...! ...
ادامه شعر« شش عاشقانهی کوتاه» (۱) خورشید به چشمانت مینشیند وقتی دستانت بند شعر است...! (۲) خوشهخوشه فرو میچکد آفت در تن عریان گندمزار! شرم نمیکند مترسک که بیهوده ایستاده است...؟! (۳) کاش! سهم ما از ای...
ادامه شعرپنج شعر کوتاه (۱) از شبی که کولی خانه به دوش خواب دریا دیده است شنهای کویر موجموج به سمت دریا میروند...! (۲) هوسه قطرهها میبرد مرا به خواب سنگرها...! به نفسنفس میافتم در سماع عطش و قمقمهها......
ادامه شعر????به رنگ قلم???? قلم رقصید من دنباله ی او شدم همراه و هم پیمانه ی او به اسطرلاب هستی ناز می کرد زبان عشق بازی باز می کرد به دل آذین نیشابور می بست ادب را چشمه های نور می بست میان سطرها یک خط نه ...
ادامه شعر(۱) تاخت میزنم چشمان تو را با یک بغل نرگس در کوچههای شیراز...! (۲) سپیدهدم این همه پنجره باز است تاریکی نمیرود چرا...؟! (۳) دمدمای غروب از برجک اوین! کبوتران شهر زُل میزنند به میدان آزا...
ادامه شعرگل بهار! میان پاییزم چند خط ماضی بعیدم را میان چشمهایت همانند آینده ی استمراری دکلمه وارببین خواهمت سرود میان قاب مزرعه های گرم تابستان ناز چشمهایت را تلخ تر از اسپرسو تُرکِ تُرک خواهم نوشید روب...
ادامه شعرحتا خیال با تو بودن می تواند صفوف رژه مند خوش وقتی و خوش بختی را از دروازه ی دردآلود دل خوشی های من عبور دهد و زادگاه امپراطوری بادهایی باشد که وزش های نجات دهنده ی آن نویدگر بارش و خاموشی ظلمت و خلاء...
ادامه شعر(۱) قول میدهم با نگاه تو قد بکشم ...! (۲) قرارمان پاییز بود نیامدی انارها ترکیدند...! (۳) به هوای دیدنت غزلغزل شعر سپید سرودهام تو در کدام ردیف نشستهای...؟! (۴) شعرم را آهسته ورق بزن! عاشقانه ها...
ادامه شعر*آفریدگارم * تمامیِ نورون ها (سلولهای عصبی)و ذراتی از گوشت, پوست, استخوان و... که بدن من یک انسان را تشکیل داده در تمامِ موجودات جهانِ ما از قَبیلِ خاک وآب و ذرات آنها, از کهکشان ها و ستاره های آن ...
ادامه شعروقتی نارنجکِ رنج تَرَک داد سقف سکوت کودک را عکس گلی کشید در لوله ی تفنگ شاید رها کند جهان را از رنجِ جنگ ✍رجبعلی باقری #سپکو_رنج...
ادامه شعرسایه های مطبوع و محبوب گاه ورطه هایی مزمن اند که در آن سقوط کرده به آن نرد عشق می بازیم.
ادامه شعرهزار راه است برای گفتنِ دوستت دارمت، که میانِ ، من و تو "نگاه" است
ادامه شعر*آفریدگارم* من یک انسان! با مغزی کوچک و پیچیده به اَندازه مُشت یک دَست که هوشمندتراست از تمامیِ ابَر کامپیوترهاای که ساخته همین کامپیوتر کوچک است. آفریدن بی کرانِ آفریدگارم آفریدن آسمان ها و زمین آف...
ادامه شعر