تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
اصغر  چرمی

فرصتی تا سجده بگزارند اهل این دیار لطف کن سجاده را بعد از نمازت بر ندار عر ش خالی می شود هنگام قامت بستنت تا که بگزارد ملک با تو نمازی ماندگار سجده گاه توست یا میخانه ی اهل ولا یک......

ادامه شعر
منوچهر منوچهری(بیدل)

الهی دیگر آن خلوت نشینانت نمی خوانند ودیگر ازخرابات آن ندای دلنشین که ازآتش شوق توجوشید بگوش جان نمی آید بگوآن پاک دینانت کجارفتند وشایدهم که خشگیدند شاخ برگشان ازباد پائیزی ......

ادامه شعر
محمدرضا حلاج

مهربانم ، هیچگاه نفهمیدی که چشمان من به آسمان پرستاره ی تو روشن بود و شکفتن دانه های انار بر لبان خندانت برایم مهری به زیبایی مهر مادر داشت و لبخند کودکانه ام شوقی عاشقانه بود که نه تنها در......

ادامه شعر
طارق خراسانی

اُف بر آن دستی که زنجیر آفرید بغضِ معصومِ اسیران را ندید اُف بر آن خنجر که از باغ دلم هستی ام را ناجوانمردانه چید اُف بر آن زالو که از اشکِ یتیم جان گرفت و خون مردم را مکید اُف بر آن تزو......

ادامه شعر
حمیدرضا نادری

قلبی که در آن حس تردید تو جاری است املاک بنگاهی برای واگذاری است بعضی فقط در زندگی شان سود بردند من کارهای زندگیم افتخاری است یک پادگان سخت گیر فصل سردم سرباز صفر دلخوشی هایم فراری است قلب......

ادامه شعر
محمد اخباری

گفته باشم ، این بار که با چشمانت نشینم ، حرف را به اعماق خواهم کشاند. ودر اقیانوس آرام نگاهت ، آتشی از درد خواهم زد ،که خدا پایین بیاید، و کمی دورتراز دردهای مسلول این همه سال ، که در فریا......

ادامه شعر
زهرا نادری بالسین شریف آبادی

بااحتیاط برانید!! جاده های دنیاپرازپیچ فریب است وبعداز گندمزارش پراز پرتگاه --------------------------------- قطره را خرد نبین شاید همین امروز به دریا برسد -------------------------------- ......

ادامه شعر
حسین دلجویی

...... بعد او گردیده ام هر شب اسیر کوچه ها همچو مجنونی غزلخوان در کویر کوچه ها . هر شبم باید حساب چشمهایش پس دهم در سکوت حس و حال سخت گیرکوچه ها . رفته ای دارم که از امواج گیسویش هنوز قصه ها......

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

درد اهلی بیلر بولوتلی گوزلرده نه وار حولقومداقالان بوغونتی سوزلرده نه وار بیر ساز گتیرین بلکه چالیم تا بیله سن کونلوم ده قالان آلیش لی کوزلرده نه وار معصومه عبداله زاده (تبسم) [ترجمه ب......

ادامه شعر
مریم  شجاعی

شهر تو شب ، بر سرمان آمده ، دستان دعا نیست. نقاره نزن ، پنجره افتاد شفا نیست . حالا که تو قادرشده ای ، رستم و قاهر سهراب دلم مرده ، معین الضعفا نیست . شایدبخری فیش حج عمره شیطان حاجی نشوی.،« س......

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

ببین سراب اشک من چه ساده آب می شود.ترانه های خواب من چه ساده خواب می شود. نشسته بر شقیقه ام علاقه های دور دست.نشان به دیده گر دهم چه انقلاب می شود. تو گونه گونه احترام واجبی برای من.حضورت اعتماد عشق......

ادامه شعر
اعظم  جعفری

به خاطراتت بگو دست از سرم بردارند مدتهاست دلم آلزایمر گرفته است...! 2- سهم من از تو صدایی ست که نه میشود بوسید و نه در آغوش گرفت..!!!! ......

ادامه شعر
بهناز علیزاده

شده ام عاشق رویت،نترسم از رسوایی، نهراسم دگر ای گل،ز غربت و تنهایی، شده ام عاشق رویت،چه سر گران با مایی،؟ شده ای عشق چو قویی،نترس بی پروایی، شده ام عاشق روی تو دلبرم هر جایی، که به هر جا که نمود......

ادامه شعر
حسین دلجویی

... وقتی کسی درون دلم جا نمی شود یعنی بیا که بی تو دلم وا نمی شود / هر چاله ای که یوسف کنعان نمیدهد هر دیده ای که چشم زلیخا نمی شود / دیگر فریب هیچ نگاهی نمی خورم یعنی نگاه غیر ، فریبا ن......

ادامه شعر
منوچهر منوچهری(بیدل)

پیوسته دلم خون شده از گردش دوار از حزن شب دوری آن صبح گهر بار هردم به امیدی دل خود شاد نمودم خورشید رخش ر فت پس پرده دیدار هر نور که در سایه قلبم بدرخشید از دیده گذر کرد پس پرده پندار با بخت ......

ادامه شعر
دادا بیلوردی

1 - خطا * شاید که رسی پیشِ خدا بـا چنـد خطا شوی تـو از خـدا جـدا یک نقطه ی زیــر رو شده بـه هم زنـد عالم را یک حرف کند تو را به نفسِ خود گدا یک جمله به غیر حق فدا * 2 - هنر......

ادامه شعر
احمد الماسی

اسیر تنهایی دلگیری شده ام یادم می دهی چگونه از مسیر خزانی ِ دل راهی ِ بهار شوم؟.... احمد الماسی 94/3/22...

ادامه شعر
محمد جواد  صابری

دیدار ما آمد چشم در چشم صورت در صورت کاش تو خود بودی نه نگاهت نه صدایت کاش روحت در برابر نگاهم بود صدایت می آید اما خودت دیده نمی شوی کجایی؟ کور شدم از بس تو را ندیدم ......

ادامه شعر
زهرا نادری بالسین شریف آبادی

شانه نسیم بهار برزلف گل آنقدر زیبا نیست !! که سلام تو -------------------------- نمیتوانم احساس عشقت راببرم گم کردم قیچی فراموشیم را ------------------------- باکوچه های بیداریم بیگانه......

ادامه شعر
زیبا  آصفی (آمین)

خسته ام، خسته از زمین و زمان هوای دلم چه سنگین است ابر نشسته بر مژگانم در تلاطمِ وزشِ بادِ پلک های خسته ام عنان از کف داده و خیال باریدن به سر دارد. دریای طوفانی نگاهم را به مهمانی ساحل آرامش چ......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا