تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حسین دلجویی

... رفتی و رفـــــت همه شـور غزل از یادم من که در مکتب چشـــــم تو زمادر زادم . مدرســه جـــای منٍ سر به هوا هیچ نبود تا که افسون دو چشــــمان تو شد استادم . روســــتا زاده ای از شــعر و......

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

من شگفت انگیزم.... ولی از مرگ به بعد !!!!!! و تو خواهی فهمید...........

ادامه شعر
قاسم افرند

شاید شبیه قایقی در دست طوفانم وقتی که از موج نفسهایت گریزانم کاهم ولی عمری لباس کوه پوشیدم بیدم ولی پشت نقاب سرو پنهانم چون طعمه ای که فکر صید قلب صیاد است خود را اسیر دام دامان تو می دانم ......

ادامه شعر
منوچهر منوچهری(بیدل)

تصویر تبسم را در قاب دلت دیدم شادابی بودن را در چشم تو سنجیدم دل را به تماشای روح تو فرستادم از عمق دل و جانم عشق تو پسندیدم دنیای وجودت را پیوند زدم بر دل دل طور تجلی شد در معبد توحیدم باتندر......

ادامه شعر
محمد اخباری

لنگرگاه بوسه من کجایی؟ تا در سپیدی آغوش تنت لنگر افکنم، سکان وا نهم، در اقیانوس رویاهایت خیس شوم. و از ترنم واژه های نگفته ات، آتش نمرود بر تن افکنم. کجاست جغرافیای تنت ، براین نقشه دوار......

ادامه شعر
اصغر  چرمی

گفتم بعد از سی سال بغلت می کنم آروم می شم غافل از این که دریا وقتی باد رو در آغوش می گیره تازه نا آروم می شه...

ادامه شعر
علی صمدی

در صفحه ی لرزان دلم نقش تو پیداست هنوز دستت سر دیوار نگاه من هویداست هنوز رندانه نشستی به تماشای دلم فصل بهار در سایه ی گیسوی نهالی که چه زیباست هنوز رقصید به صحرای دلم دختر عشقت لب حوض افتاد نگا......

ادامه شعر
محمد اخباری

حال آن شکاری را دارم ، کز پس این همه دوید نها پشت سرش، نه دامی در کار بود ، و نه صیادی...................... م.اخباری تو به سقط جنین یک رابطه می اندیشی ، و من نی......

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

خیرداچؤرک آلان اسکی اشیالار ییغان.. بیر آز جا دایان بیر آز کدر بیر سیزیلتی سینیق آرزی بیر اسکی سئوگی دن چیرپینان اؤرک یوکومدو ایندی بونلاری مندن آلارسان می؟ بلکه گلن سفر ییغا بیلمه دیم ......

ادامه شعر
علیرضا امیرخیزی

من هِئچ واز گِئچمَه دیم سنی سِئویرم دِئمک دَن ! سَن هر زامان سوسارکَن ... بیر تک کلمه سویلَه مَه دَن گوزلَریمین ایچینَه باخیب دوداقلارین گولوش یاغیب ... اَلیمی سیخدین ! ******** من هرگز ......

ادامه شعر
مریم  شجاعی

فانوس دریایی معنای راه کهکشان ، خورشید فردایی. مهتاب من ! روشنگرشبهای رویایی. یک پاسخ بی اشتباه اعتماد من تفسیرسبزو روشن اما و ایایی. درچشمهایم دیده ای دریای دردم را مثل عصای موسی و دست مسیحای......

ادامه شعر
بهناز علیزاده

شکر ایزد عشق او ما راگرفت، زد به جانم شعله های پر شرر، تا که نامش را براندم بر زبان، کرد فروزان شعله هارا بیشتر، تا نهادم در رهش دیوانه سر، کرد عشقش در نهادم مستقر، در رهش باید گذشت از جان و سر،......

ادامه شعر
زهرا نادری بالسین شریف آبادی

بی لالایی عشق قلم سرگردان است درپس کوچه های واژه ها برای شعر رنده ی تنهایی میتراشد تابوت دل را می افتد قمر ازقدم وماه دیگر دردانه ستاره ها نیست بی لالایی عشق نمیرویدبه بام دل گل سحر نمیر......

ادامه شعر
فاطمه  لشکری "راحیل کرمانی"

تو چرا غمگینی؟ من همینجا هستم روزگارم بد نیست اهل غم آبادم خانه ام در خلوت شهر تنهایی ها است پیشه ام نقّاشی است با نگاهی خلوت در درون رؤیا نیمه جانی دارم و دودستی لرزان که توان در آنها ی......

ادامه شعر
طارق خراسانی

این مثنوی به زبانی ساده برای تمام اقشار جامعه خصوصن نوجوانان سروده شده است. مثنوی مرداب و سپیدار یکـی آبِ روان ... از امرِ الله بـه گــودالی عمــیق افــتـاد نـاگــاه چو مـرغی از قـضـا افتـا......

ادامه شعر
کمال حسینیان

خوش خیالی مکن این دل که رهایت بکند جان به لب آمــده تا باز صــدایت بکنــد تاول حنجرۀ سرخ «حزین» پر گره است لا أقل کاش شبــی ، گریه برایــت بکند مُردن و ماندن و رفتن همه بازیچه و من منِ بی من،......

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

بیر دوستاقا گرفتارام دووارلاریندان قارانلیق یاغیر توفاقی هر زامان منی ساچلاریمدان دارا تاخیر جیسمیمی یاندیریب یاخیر روحوم دا واز گئچمیر مندن ایچه ریمه غصه لر شاخیر یئرده اسیره م اما گؤزیم گؤی......

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

آب دهید آب ، مرا آب ، آب از عطشم شعله کشد آفتاب واقعۀ سلسلۀ زلفِ پیچ نیست در آن حالت اندوه هیچ گر تو در آرامش خود زیستی کیستی......

ادامه شعر
حسین دلجویی

.... از تو یک پرسش احـوال مرا شاعر کرد عشق پیدا شد و فی الحال مرا شاعر کرد . پَرشال تو پر از زمـــزمه ی شالی بود در نسیمی پر یک شـال مرا شـاعر کرد . پونه ها با گل پامچال تــبانی کردند......

ادامه شعر
سید وحید ( امید ) سرآبادانی

تا مست شد از اسم تو خودکار افتاد از بس نوشتم دست من از کار افتاد اسم تو را بر هر درختی که نوشتم قلب درخت از لرزه ای انگار افتاد دیدم تو را در خواب و اما چشم هایم در پرتگاهی لحظه ی بیدار افتاد......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا