تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
بهجت مهدوی
در15 /02/ 1350 -
ناهید زرین نگار
در15 /02/ 1365 -
حنظله ربانی
در15 /02/ 1367 -
صمد حسین پور
در15 /02/ 1373 -
محمد حسین ناطقی
در15 /02/ 1356 -
احسان عرب
در15 /02/ 1368 -
مهدی علی زاده اصل
در15 /02/ 1369 -
رضا زمانیان قوژدی
در15 /02/ 1348 -
مهسا ایمانی (ماه)
در15 /02/ 1378 -
فرشته امامقلی
در15 /02/ 1367 -
احسان رمضانی
در15 /02/ 1370 -
محبوبه تاجمیری
در15 /02/ 1372
منو از تپش های شب کم نکن... بذار تا همینجور ادامه بدم! با این فاصله باید عادت کنم... به عشق تو از دور ادامه بدم! ستاره ستاره شبو قرض کن... از آینده ای که سر رامونه! به تنهایی سخته که عادت کنم... تا......
ادامه شعر1 : پادشاهی نیک باشی در جهان آشنا با آن وزیری کاردان تحت فرمان حاکمی با اقتدار حکم را اجرا به حق در بینمان 2 : بین عامی خشم گردد گر عیان آن زمان شیطان تسلّط بر کسان کظم غیظی کرد باید ای رها تا ر......
ادامه شعر جوان های وطن غلطیده در خون
به رودررویی تابوت و بابا
به رقص یک پدر، تصویر حجله
صدای ضجه ها رو صورت ما
به بغضی که خور`د چنگ
به جانی که شود آب
غضب ، پرواز صبحگاه
هر که می پوید به راه و جنبه جسمانی اش خار پای ملت است، آن فطرت نادانی اش حضرت عیسی بن مریم را ،که بردارش بزد ویلیام رومی از آن جنبه نفسانی اش ٭٭٭ فرد نادان پی ب......
ادامه شعرخوش مکن دل بر کلام عاشقان بوالهوس اندرون سینه شان جز شهوت و گنداب نیست در نماز عارفان پُر فریب شهر ما صحبتی از خلوت سجّاده با محراب نیست آدم آواره را اَندرز دادن باطل است صحبت معقول در دارالمجانین ب......
ادامه شعروقتی ظهور میکنی خانه را پرنور میکنی جلوه ناز تو در نازکی تصویر میرقصد وشمایل بدنت بی تابی را قرار میبخشد ای ظهور گر نوآسا. ......
ادامه شعربگذار ببینمت کجایی آخر نه مگر که آشنایی خون شد دل ما زدوری تو فریاد زنم از این جدایی تو ماه قشنگ آسمانی در جسم نحیف من چوجانی با یاد تو زنده ام نگارا دریاب مرا که می توانی من عاشقم عاشق جمالت دل بست......
ادامه شعرافراد دولت ما بـر مسنـد و سـریرید در خود گمان میارید بر مردمان دلیرید ظلم و ستم نیارید ، از قهر حق بترسید ظلم و ستم یقیناً ، بر خود نمی پذیرید ٭٭٭ ......
ادامه شعرفاجعه داد میکشد اینجا ریشه از خاک میکشد هرروز خستگی در کنار هر کوچه با تو تریاک میکشد هر روز میکٌشی هی فرشتهای در خود میروی بعد از این رها باشی میروی پوچ تر شوی از پوچ نقش ولگرد قصهها ب......
ادامه شعردیدگاهی کرد باید تازه ای عالیجناب تا رها از منجلابی هان فرو در نازخواب پهن باشد سفره ای هر کس بخواهد می خورد مانده گر پسمانده ای از خوک باشد بی عذاب در لباسی میش بینی گرگ هایی در کمین جیفه دنیا را ......
ادامه شعرگـر پسـر پند نکوی پدرش را نـشنید فیض وخیری نچشد هرچه به هرجا بدوید ای پسر قصه دراز است ، همین قدر بدان غافل از پند نکویان و بزرگان مشوید ٭٭٭ پسر از پنـد......
ادامه شعرظهور عشق چــو شعر الهام بـــــــــاشد نه آنکه هرکـــه خـــــود عاشق تـــــراشد نــشان ایــــن گــرفـــــتاری اشـک اـست ویـــــــا بــــرکـــوچه ی بیــهوده بنشست نفـس انـــــداخــــتن بــــــیرون کـــا......
ادامه شعرغزل : یلدا میان ِ زخم هایم استخوانِ دوست پیدا شد مسیحم بر صلیب و سکه ام نقـد ِ یهودا شد مرا عمری به آیینه نشان داد و شکست آن را فریب سیب آدم خـورد و زنـگارش هو......
ادامه شعردرد از خانه ی یک رفته و در صد شده است حالِ من چون همه ی مردم ما، بَد شده است آن که می کُشت جوانان وطن را، به خدا آدمی بود، ندانم که چرا دَد شده است؟! دیدم از پشتِ زنی تشنه ی آزادی و عشق هَشتکِ خ......
ادامه شعرکی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد کی در هیجان آید ،آن دل که غمین باشد؟ چون در طربش آرم، این پیکر فرسوده؟ کز جور زمان عمریست، با مرگ قرین باشد یک لقمه به ما دادند، با خون دل آغشته انگار که ذاتِ م......
ادامه شعرتـــــــــو فکر کـــردی که فقط من غریب شهرم گدایــی بـــــد تــــــــــر از آن که عنقریب شهرم بــــــه لـب هرکی کـــــــــه حرفی ز مسکینی زد و مسکینان دیـــــگر جمع و من ضریب شهرم ویــــا فکر به سر بـ......
ادامه شعرپلیس، کم تر جولان می داد "میزان، رأی ملت" بود و، اعتراض آرام، آزاد و جمعی از این گفته ها، شاد سکوت بود و فریاد لباس شخصی ها آمدند. شعر پیشرو شعر سروش محمدعلی رضاپور قانون بود در تردید بود و نب......
ادامه شعرموی تو جرم و ولی مفتی و مجرم همه پاک دخترم با دل غمگین و پر از خون چه کنم پاسخت دار و ولی پاسخ فاسد تقدیر پسرم با ستم و پوچی قانون چه کنم شادیت گم شده در سفره ی خالی و عذاب پدرم با غم و آن چهره محزو......
ادامه شعرچشمم به تو یا خیرهِ به چشمانِجنون است در چشـمِ تـو صد بند زِ جادو و فسون است تنـدیس تو یڪ بت،ڪه نشانی ز خدا شـد تصـویـر تـو گلچیـنِ گـذشته و ڪنـون است در جنگــلِ مــوهایِ تــو عطــری زِ گلستان در پ......
ادامه شعرچون رستم سپهسالار چون شیرخشگمین. هرگونه باشی مرگ آخر می زندت زمین. کشتی نگیر با مرگ که حریفی قدر است. مرگ سفری از این جهان به جهان دگر است. مال و منال وثروتت به چشم مرگ حقیر شد. هنگام مرگ آدمی انگار ک......
ادامه شعر