عاقبت خاطره ، سیلاب پر از دلهره شد
و پریشانی من حسرت یک پنجره شد
پشت پرچین غروب و دو قدم مانده به تو
کومه ی ماتم من ، گنبد یک مقبره شد
گرچه بین من و تو اصل به یکرنگی بود
سردی چشم تو، مستلزم یک تبصره شد
نیمه خالی لیوان تو و بارش اشک
حاصلش بغض من و هق هق این حنجره شد
تاول خاطره ها ، غصه ی شبهای من و
بدترین ضربه ی بر قامت این پیکره شد
واژه ها خسته شده ، از تپش ثانیه ها
دل به دریا زده ام ، کار دلم یکسره شد
عاقبت کشور قلبم ، به تو تسلیم شد و
چشم غارتگر تو ، حاکم مستعمره شد
گرچه جنجال ترین ، بازی ما خاتمه یافت
باز هم دغدغه ها ، باعث این دلهره شد
واپسین زمزمه ها ، نقطه ی پایان غزل
دفتر " یاس خیال" ی که پر از خاطره شد .
م.ج.یاس خیال 1393.09.01
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 33
حامد زرین قلمی 30 فروردین 1394 14:32
سرور ارجمندم
دوست بسیار عزیزم
به سایت خوتان خوش آمدید
قدم بر چشم ما نهادید
مقدمتان گلباران
محمد جوکار 31 فروردین 1394 23:23
همیشه درود بر استاد فرهیخته و گرانسنگ جناب دکتر زرین قلمی عزیز
امضای مبارک جنابعالی پای سروده های ناچیزم مایه ی مباهات است
بمانید در پناه خدای اطلسی ها
طیبه طه (تهرانیان) 30 فروردین 1394 16:26
سلام و درود
سروده زیبایتان شعر ایران را مزین نمود
خرسندم که اینجا زیارتتان می کنم
محمد جوکار 31 فروردین 1394 23:25
درودتان باد مهربانو تهرانیان عزیز
مقدمتان گلباران
به کلبه ی احساسم خوش آمدید
سپاسگزارم از حضور پرمهرتان
سیدعلی منصوریان 30 فروردین 1394 16:49
سلام استاد جوکار بزرگوار
درود برشما برادر عزیزم
محرمان کوچ نمودند و حرم مانده به جا
پای مردی شده پی، دست ستم مانده به جا
کاشکی خصم، خبردار نگردد زین راز
که علمدار، سفر کرد و علم مانده به جا
تا غم آمد که کند خو به دل خونینم
رفت دل از پی کار خود و غم مانده به جا
گر چه پیش تو نیرزد به جوی سوگندت
پیش من حرمت آن عهد و قسم مانده به جا
کوی معشوق به رندان خرابات رسید
زاهدا! بهر تو طوبی و ارم مانده به جا
جار میزد در دروازة هستی، شبحی
نقش خوشبختی آدم به عدم مانده به جا
زان همه بارگه و مسند شاهی تنها
بوی آوار به سردابۀ جم مانده به جا
گر زبان را نبود فرصت فریاد ولی
دل قوی دار که نجوای قلم مانده به جا
کو یلی تا که کمر راست کند پیش قضا
بعد سهراب ز رستم قد خم مانده به جا
دشت یکپارچه از غیرت و مردی پر بود
آنچه امروز در این بادیه کم مانده به جا
تیغ را گر چه از این قوم گرفتند ارفع!
شعر برنده تر از تیغ دو دم مانده به جا
زنده یاد ارفع کرمانی
محمد جوکار 31 فروردین 1394 23:26
درودها بر استاد مهرم جناب منصوریان عزیز
سپاس گزار حضور گرم تان هستم
روزگارتان شکرگون و فرخنده
زیبا آصفی (آمین) 30 فروردین 1394 18:50
سلام و درود جناب جوکار عزیز
قبل از هر چیز خوشحالم که اینجا از ابیات پر احساس شما بهره میبرم
عزلی پر احساس و زیبا خواندم قلمتان نویسا و در اوج
محمد جوکار 31 فروردین 1394 23:28
درودها بر بانوی مهربان سرکار خانم آصفی
همراهی سبزتان را ارج می نهم
بانشاط و بی غروب باشید و بمانید که زیبا می اندیشید
کمال حسینیان 30 فروردین 1394 19:41
سلام و درود بر داداش و استاد گلم
چقدر خوشحالم که همراه شما عزیز دل هستم
امروز با شعر ناب تان کیفور شدم داداش
پشت پرچین غروب و دو قدم مانده به تو
کومه ی ماتم من ، گنبد یک مقبره شد
گرچه یکرنگی دل ، قاعده ی اول ماست
سردی چشم تو، مستلزم یک تبصره شد
============
راستی از این بابای من چه خبر، حتماً سلامم رو بهش برسونین
برای همیشه خورشید قلبم خواهید ماند
محمد جوکار 31 فروردین 1394 23:30
سلامی چو بوی خوش آشنایی
استاد مهرم جناب حسینیان عزیز
حضور عزیز و صمیمانه تان مایه ی دلگرمی و امید است
ممنون که شعرم را با دیده مهر نگریستید
همواره شاد ، سلامت و سرفراز باشید.
رضا کنی 30 فروردین 1394 21:49
سلام
درود جناب جوکار عزیز
خیلی خوش آمدید
محمد جوکار 31 فروردین 1394 23:31
همیشه درود بر استاد دلم جناب کنی عزیز
خرسندم از حضور ارزشمندتان
و سپاس که هستید و میخوانیدم
در پناه حضرت دوست
رضا رحیق 31 فروردین 1394 08:29
عرض ادب و احترام خدمت دوست بزرگوارم جناب جوکار عزیز
برایتان سلامتی و شادکامی روز افزون آرزومندم
محمد جوکار 31 فروردین 1394 23:34
درود و عرض ارادت متقابل به دوست گرانقدرم جناب رحیق عزیز
همراهی گرم وصمیمانه تان مایه خرسندی و مباهات است
لحظه هایت پر از شکوفه های گلهای ارغوانی
رضا رحیق 31 فروردین 1394 08:29
سروده زیبایتان را خواندم و لذت بردم
محمد جوکار 31 فروردین 1394 23:35
درود و عرض ارادت متقابل به دوست گرانقدرم جناب رحیق عزیز
همراهی گرم وصمیمانه تان مایه خرسندی و مباهات است
لحظه هایت پر از شکوفه های گلهای ارغوانی ..
قاسم پیرنظر 31 فروردین 1394 11:54
عرض سلام وادب دارم استاد عزیزجناب جوکار درودتان باد بسیار زیبا وعمیق ودلنشین بود مستفیض شدم استاد بزرگمهر
درپناه حضرت حقتالی باشید همواره مانا نویسا
ایام بکام ..............................
محمد جوکار 31 فروردین 1394 23:37
درود و عرض ادب بر استاد گرانقدر جناب پیر نظر عزیز
از اینکه با تامل خواندید بی نهایت سپاسگزارم
و متشکرم از مهر حضورتان که به لطف تابنده است
چشمه ی مهرتان تا جاودان جوشان
رضا شیخ فلاح لنگرودی 31 فروردین 1394 13:26
سلام جناب جوکار
مقدمتان گلباران
غزل زیبایتان شورانگیز بود و جان را صیقل می داد..
درود بر شما
محمد جوکار 31 فروردین 1394 23:39
درود و عرض ارادت بر جناب فلاح عزیز
همراهی سبزتان را ارج می نهم
بسیار متشکرم از لطف و محبت بیکران شما بزرگوار
روزگارتان شکرگون و فرخنده
مهناز چالاکی 01 اردیبهشت 1394 01:30
درود فراوان بر استاد جوکار بزرگوار و شعر زیبایتان قلمتان جاوید
محمد جوکار 01 اردیبهشت 1394 13:50
درودها مهربانو چالاکی عزیز
سپاس از مهر حضور همواره تان
در پناه خدای زیبایی ها
دادا بیلوردی 02 اردیبهشت 1394 00:15
درود بر جناب جوکار عزیز
بسیار خوشحالم از زیارتتان
غزل زیبا و استخوانداری از حضرتعالی خواندم و بهره مند شدم
امید که در این محفل از زلالهای عسلینتان نیز بنوشیم و محظوظ گردیم.
محمد جوکار 02 اردیبهشت 1394 18:47
همیشه درود بر استاد زلال اندیش و مهربانم جناب بیلوردی عزیز
خاک پایتان را توتیای چشمانم نموده و حضور و نگاه محبت آمیزتان را ارج می نهم.
منوچهر منوچهری(بیدل) 02 اردیبهشت 1394 02:33
استادم جناب حوکار از وجود شما وسروده ات لذتها بردم دوستتان دارم ودوستیمان تا عمر باقیست خواهد ماند بسیار زیباست
محمد جوکار 02 اردیبهشت 1394 18:48
درودها بر استاد مهرم جناب منوچهری عزیز
چه پر مهر است قدمهایی که رنجه رنجه بر چشمانم گذاشته اید
در پناه حضرت دوست
احمد الماسی 02 اردیبهشت 1394 12:07
نگاهت را دوست دارم
رنگ عاشقانه ای تازه دارند
نه از این تازه های سردرگم
که از تازه هایی که غزل های شیراز را می شناسد
و رویاهای شاملو را
از بر است ...
نگاهت را دوست دارم
چون لبخند گل صبح
چون ناز نسیم
چون ترانه ی گنجشکان همدم گیسوی مجنون ....
بداهه
احمد الماسی
پیشکش به استاد دلم استاد جوکار نازنین
محمد جوکار 02 اردیبهشت 1394 18:50
همیشه درود بر استاد فرهیخته و مهربانم جناب الماسی عزیز
استشمام رایحه ی حضورتان موجب افتخار و دلگرمی است .
لبانتان خندان و چشمانتان پر از شور زندگی
طارق خراسانی 22 اردیبهشت 1394 00:01
با سلام ودرود بی حد
واژه ها خسته شده ، از تپش ثانیه ها
دل به دریا زده ام ، کار دلم یکسره شد
عاقبت کشور قلبم ، به تو تسلیم شد و
چشم غارتگر تو ، حاکم مستعمره شد
گرچه جنجال ترین ، بازی ما خاتمه یافت
باز هم دغدغه ها ، باعث این دلهره شد
واپسین زمزمه ها ، نقطه ی پایان غزل
دفتر " یاس خیال" ی که پر از خاطره شد .
در پناه خدا
محمد جوکار 25 اردیبهشت 1394 22:44
سپاسگزارم از حضورتان
پژمان خلیلی 19 اردیبهشت 1400 22:34
خیلی خوب بود دوباره خوندمش ممنونم