تنها گناه ِ من بوسیدن ِ عکس هایت از روی ِ گوشی بود… من یک شاعرم با یک دل نازک… یک شاعر ِ خجالتی که نمی توانم بروز دهم دوستت دارم شب ها گوش ِ الله را کر می کنم میدانی محبوبم مرغ آمین همه جا معجزه م...
ادامه نوشتهبا جاذبه ی ِ سرخی ِ لب هایت چه کردی با من ِ شاعر ِ دیوانه؟! من فقط میدانم تو انقدر خوبی که موهای سیاهت از موج دریا بیشتر آدم می کشد...
ادامه نوشتهبانوی خوبیها: دراین اولین روزهای باهم بودن توقیفی نصیب این حقیرشد تابرای ارج نهادن به مقام فاخرشماقلم فرسایی کنم وبگویم آنچه راکه به آن ایمان دارم هرچند حتم دارم قلم نیزقاصرخواهدبود ازستایش اوصاف ز...
ادامه نوشته✍????✍????گفت رفتنی است پرسیدمش چه چیز، تلخندی زد وگفت، شهرت، صدا، زیبایی، ثروت،،،، گفتم، توچرا نالانی توکه همه صفات خوب را داری، خیره در چشمانم گفت، میدانی؟؟ دلم برای کلمه هاممیسوزد آدمی ک...
ادامه نوشتهیه روز یادمه رفتم مغازه بین آبنبات زرد ِ ستاره و آبی دلم میخواست آبی رو بخورم چون رنگ ِ آسمون خداست ولی یه گوشم بهم میگفت ستاره زرد رو بخور میدونی چرا؟ چون عاشقای واقعی مومنای واقعی همیشه شبا ضعیف ت...
ادامه نوشتهبیچاره ترین مردمان کسانی هستند که چشم انتظار آن ها که هرگز نمی آیند، نشسته اند… الی مطلق
ادامه نوشته???? معلمی هم شعبه و شاخهای از جنون است برخی جنونها خوب است مثل جنون مادری اصلاً برخی جنونها جنسیت نمیشناسند پنهانی عشق ورزیدن است فرسخها دور از خالیِ درونِ طبلها ???? فصل معلمی اگر سرما هم د...
ادامه نوشتهیک نفر با قهوه بی خواب می شود من با زل زدن به رنگ ِ چشمانت ماه ِ شبهای ِ غم انگیز من
ادامه نوشتهدریچه را که گشودم به فصل سردتری رسیدم... همیشه چیزهایی دیوانهات میکنند که عاری از کلمهاند... همه چیز به وحشتم میاندازد... خونی که بالا میآورم همه چیز را در خود دارد، حتی آسمانی که ندارمش... چش...
ادامه نوشتهبی خانه مان می شود هر کس که اشک ِچشمانت را در آورد… پدرم دلتنگتم????????و به دعایت محتاج به نام پدری که ۱۸ مین سال است ندارم...
ادامه نوشتهزاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد: اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت: ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود! دوم: مستی دیدم که افتا...
ادامه نوشتهموهای ِ مشکی (تُ) امانتی بود از سمت ِ خدا… تا بفهماند همیشه دریا آدم غرق نمی کند گاهی برق ِ موهایت از خانه ی ِ خدا (کعبه) ???? کمی نه بیشتر آرزو برآورده می کند ...
ادامه نوشتهچشمان ِ قهوه ای تو هدیه ای بود از سوی ِ خدا تا قید ِ تمام قهوه های تلخ دنیا را بزنم
ادامه نوشتهدختـربچـه کـه هستی همه ی دنیایت، عروسکی میشود که یادست دوز مامان جان است یایکی ااز عروسک های فانتزی بازار کوچکترکه هستی فقط یک وسیله برای بازیت است،، بابزرگ شدنت حس وابستگی، بیشتری به اوداری،، گاهی،...
ادامه نوشتهکاش معشوقی بود که ادبیات فرانسه خوانده بود ،و چهره ای شبیه به بازیگران ایتالیایی داشت و بوی گلهای هلندی را می داد،ولی تعصب و غرور آلمانی بلد نبود ، معشوقی که گویی هیجان و نشاط را از مردم آمریکای ل...
ادامه نوشتهمهتاب من روزگاری برایم ، پندِ تاریخ ، به ارمغان می آوردی. مرا ، جغرافیا و جبر، می آموختی. دراین شب طولانی ، به انتظار تو نشسته ام. ازجایگاهِ بلندت به سویم فرود آی . هرگز چشم از توبر نخواهم داشت. تنها ...
ادامه نوشتهاستاد "ابراهیم اورامانی"، شاعر و روزنامهنگار کرد عراقی، در سال ۱۹۶۳ میلادی در شهر حلبچه، دیده به جهان گشود. او که فارغالتحصیل مکانیک ماشینآلات است، نخستین شعرش را در سال ۱۹۶۳ میلادی، در مجلهی "رن...
ادامه نوشتهاستاد "عبدالله سلیمان" متخلص به "مهشخهل" (مشعل) شاعر کُرد عراقی، زادهی سال ۱۹۶۴ میلادی در کرکوک است. وی که نزدیک به سی سال در کانادا ساکن است، تاکنون ۳۳ جلد کتاب (۸ کتاب شعر) چاپ و منتشر کرده است. ...
ادامه نوشتهنگاهی به کتاب گفتوگوی جادوگر بزرگ با ملکهی جزیرهی رنگها کتاب "گفتوگوی جادوگر بزرگ با ملکهی جزیرهی رنگها" رمانی برای نوجوانان نوشتهی "جمشید خانیان" نویسندهی ایرانیست. "جمشید خانیان" د...
ادامه نوشتهنگاهی به کتاب هالینکا کتاب داستان "هالینکا" نوشتهی "میریام پرسلر" نویسندهی کودک و نوجوان آلمانی با برگردان "مژگان کلهر" است. خانم "میریام پرسلر" زادهی ۱۸ ژوئن ۱۹۴۰ میلادی در شهر "دارمشتات" است ...
ادامه نوشته