تعریف زیبایی تو با شعـر هـم ممکـن نبود تا اینکه از گل واژه ها بیت المقدس ساختم پیام قاسمی...

شعر چشمان دلفریبت را عاقبت کتاب خواهم کرد روی دیوار سینه عکست را تا همیشه قاب خواهم کرد گر بهشتی شوم به یقین، بس که دلفریب و جذّابی باز بین آن همه حوری، من تو را انتخاب خواهم کرد......

دوباره آتش و خون در سرای ایران است دوباره موج جنون از برای ایران است هزار جان عزیزان ز هر طرف پَرپَر ببین که این همه جان خود فدای ایران است چه کرده ایم ما، که رنج و بدبختی نوشته شد که تمامی برای ایر......

گر مرا در خاطر خود آسمان سینه ات یادآوری در پیشگاه بی قراری میسپاری در دل گنجینه ات پس بمان تا هر زمانی که نفس داری بدون آنکه ترسی از کسی داری تو بال و پر نه مثل من قفس داری تو آزادی و میخندی نه میت......

دل بی تو اسیر بی سر و سامانی ست عبرتکده ی قصیده‌ ی خاقانی ست بر دل نفسی اگر بتابی چه شود آزادی من در نگهت زندانی است ✍️امیرحسین کوهنورد......

در رفاقت های امروزه کم کمکی باور کن یا که پیدا کن یار دیرینه یا ترک این سفر کن...

سـلام ای نـــازنیـن دلـــــدارِ دیـــــروزیِ نامردم سـلام ای مونـسِ شبـهــــایِ تاریکِــــ پــــُر دردم تــــو را از بینِ صدها گــل برای خود جدا کردم بگـــــو آیــــا هنوزم یــادی از ما میکنی..... یا......

《چهل دختر》 انگار چهل دختر با دامن گُلدار در سینه ام می رقصند، چه پایکوبی و شادی زیبایی ست مثل دودهای عمیق سیگاری که اندوهِ چین و چروک حُفره های ریه ام را لا به لای واژه های درون گلویم در آخرین کامِ ش......

فیض خـدا ، نصیحـت بر آدمـی بُـوَد هر کس شنیـد ،نـزد خـدا آدمـی بُـوَد خوش آن دلی که نصیحت ، به خود گرفت آن دل در آن مقام بـه از آدمـی بُـوَد ٭٭٭ تا ......

فاطمه امشب یقیناً ماتم اَستا در سه جا گاهی میگوید پدر گاهی حسن گاهی رضا کوثر عالمها در ماتم نشسته عاشقان دل ز غمها پر عزادارست زهرا عارفان در خراسان با رضا درگیر دل دارد بتول در مدینه بر حسن دارد ......

شنو از طبل توخالی نوایی تو را دعوت به پاکوبی سرایی تمامی غرق در اندیشه کبری هیاهویی چه احساسی کذایی ولی اله بایبوردی 05 / 07 / 1401 ......

دو مرد بودند که هر دو ادعا معرفت داشتند. ز هر جهت تخم کینه و نفاق درون هم کاشتند. یکی چنین گفت که یاری رسانم به مردمان. دگر چنین گفت که مانند من نیست در جهان. سپس ز هردو آمد این صدا منم منم اسوه ی معر......

روزها آرامـم اما شـب جنـونی بـی قـرار تار گیسویت سرم را می ڪشاند پای دار خاطراتت، تارها بر استخوانم می تَند بیش از هرجا درون خویش هستم،در حصار ڪوه دارد ڪنج دل آتشفشانی پـر شـرر مـن همـان دیـوانه ی د......

برف ذاتش پوشاندن‌ست وقتی حواس، سنگین شود در گرمایی سرد به خواب خواهی رفت " آرمان پرناک " ...

چهل, سه سال خسَّت..! خسته ازتیک تاک عقربک ها. که هنوزراه رفتن نمی دانند..! می دوند .. آنکه دست روی شانه ام , بانوازش قدکشید..! علی ای حال سنگین سلاحِ بیداد..! می کشد به گُرده... سیدیحی......

نفس هایم را مثل سگرت میکشم تا همچون مرده ها حسابم نکنند آه جگرم لب هایم را سوزانده وقلبم با خونم جنجالک بازی میکند عجیب است که مغزم همچنان آدم هارا میشناسد و تشخیص میدهد. ......

اتاقم،،، غمباده کرده‌ست... ::: آمدنت،،، تنها مژده‌ای‌ست که؛ گره از ابروانش می‌گشاید! #لیلا_طیبی (رها) ......

هنـر و علـم و ادب قـابل ارشاد بُـوَد هرکس اینها به ظهور آورَد استاد بُـوَد بیستون را بنگر یک هنر از یک نفر است آن هنـر از اثر دست یکی فرهاد بُـوَد......

خفته اشعارم بخاطر او نه دیگر نازنین ویژه آن بینی که حک شد بر مزارم اینچنین کوله باری شعر شد در زندگی افکار من هدیه بر آن مهر پرور نیمه پنهان مه جبین ولی اله بایبوردی 03 / 07 / 1401 ......

یاهو درونِ چشمِ کبوتر، جنونِ پاییزی که کِل کشیده زمین از هوای چنگیزی دعای گرگ بیابان گرفته شاید که قدم قدم پَرِ شاهین، کشانده تا چیزی نوای طبلِ زمستان و داغ هر تحریر شروعِ ریزشِ دیوار پای کُشکَنجیر ......