تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حافظ کریمی

دلنوشته ای بر آیه ۱۲ سوره مبارکه یونس وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَ إِلَىٰ ضُرٍ......

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

در مُلک حق شناسی خلقی که راه پویند باید به راه پویند ، تا راه حق بجویند آن راه حق پرستی کـی باشدش نهایت هرکس که هرقدر رفت تا حد رفته گویند ٭٭٭ در راه حق......

ادامه شعر
ادریس علیزاده

بشنو این زجه و فریاد تن مام وطن با زبان خشم خود از زخمهایی که به تن چون شکسته از سکوتش در پی بی حرمتی می خروشد همچو سیلابی سدا دشمن شکن بهر بیداری سرای کوروش و اسفندیار بر سر پیمان ایثار قسم خورده س......

ادامه شعر
علی معصومی

مُردَّد ساده از فریاد هم رد می شویم آی مردم! ما چرا بد می شویم ؟! راهمان را بسته دست روزگار او ببند، ما چرا سد می شویم؟ تا زمین و ماه عاشق پیشه هست ما چرا جذری به هر مد می شویم! داستان از وارهیدن ج......

ادامه شعر
نیروانا ایوبی

ای زخمِ زیبا! رازِ واضح! ساده‌ی دشوار! من دوست می‌دارم تو را بیهوده و بسیار چون شاخساری پرشکوفه در شبِ حیرت خاموشم و از اشتیاقِ ریختن سرشار تنهایی‌ام را ژرف‌تر کرده‌ست بیش‌از پیش هر گفتگو، هر عشق، ه......

ادامه شعر
حافظ کریمی

«خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ» با عفو ومدارا رفتارکن،به کارهای شایسته دعوت نما و از نفهمان دوری کن. «خُذِ الْعَفْوَ» خطا کار است: اورا ببخش. «وَأْمُرْ بِالْعُرْ......

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

یاران دهید گوش ، بر اصل این روایت دنیا طلب نـباشید ، می باشد آن کراهت اجماع مردمان را کی می توان به یک راه بر راه حق نماییم ، بر یک هدف هدایت ٭٭٭ حاجی زِ طوا......

ادامه شعر
فاطمه امیدی

صدای زنگ کاروان تو گوشمه من کوله بار عاشقیم رو دوشمه میخوام برم کرببلا پیش حسین همونجا که عمریه عقل و هوشمه بگم آقا دلم گرفته این روزا رفته دیگه من آبروم پیش همه از بس که توی هیئتت زار میزنم دی......

ادامه شعر
jalal babaie

گویا که جنگ خیر و شر تا ابد امتداد دارد. جنگی که یک طرف ظلم و دیگر طرف داد دارد. من کوله بار خود جمع نموده ام تا جنگ ظالمان. گویا که انتظار دارد جنگ از دانش عالمان. فریاد بر نبرد ظالمان جهان که غافل ک......

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

شعر دریاچه، شوکت پرواز باد شاد لطیف دلپرداز حسّ آرام و پاک نیلوفر خنده ی بوته های ساغرساز حال سنجاقک و تمشک و چمن عشق گنجشک و شاخه ی همراز باز هرچه زیبا و ناز هرچه نیک آواز همه مدیون غیرت آب ......

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《قافیه های جدایی》 عزیزِ قافیه های جدایی نمی دانم کجای شعرهایم پنهان شده ای که هر وقت واژه هایم به لبخندت می رسند اینگونه قلم از فراق نبودنت گریه اَش می گیرد؛ مبادا روزی سایه ی غم هایت از سر غزل هایم......

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

جواب به شعرپریا محرمی شاعر شهیر وهنرمند اذربایجان که سروده با این مطلع"سینه ام دکان عطاری است دردت چیست. .....................................................................................................

ادامه شعر
کاظم قادری

غرق شادی میشوی از فرط استیصال من خنده بر لب مینشانی چون ببینی حال من جای خوشحالی بپرس از من چرا حالم بد است یا چرا خشکیده خون در پیکر اقبال من داد خود از کی بگیرم من که سر داور تویی عافیت هرگز نبینم......

ادامه شعر
Dariush Jelini

امشب برایم‌ ماه می رقصد امشب تو در آغوشِ من خوابی امشب برایم شعر می‌خوانی امشب تو هم بیتابِ بیتابی امشب بجای اشک از چشمم تنها و تنها عشق می‌بارد امشب بجز عشقِ تو چیزی در این قلبٍ عاشق پای نگذارد ا......

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

" نام کوچک ماه" بایست بالای آسمان ای نرسیده به درخت که دلداده به ساقه های گندم، تو را که پنجره باز است و فکر پریدن نیست به انتخاب حرف تازه رها می کنم. که چون پر گشودن بر سطح باران چشمه ای نور شوی، ......

ادامه شعر
Kazem Keshavarzkalhori

سیه‌بازگوش خراش محکم بکوبد طبل را سیه پوش دل خراب آرام بریزد اشک را...

ادامه شعر
مسعود بافقی زاده

  غزل :  عبدالرضا نقاره میزنند.. که حاجت روا شدم  امضا شد و کبوترِ صحن و سرا شدم  در صحن مدتی است نشستم به انتظار شاید که نوکرِ حرم ِ با صفا شدم  دستم به شعرهای بهشتی نمی رسید  پس شاعر ِ کرامتِ ایوان......

ادامه شعر
فاطمه  مهری

کاش بودی و می دیدی چه ها کرد این دل دیوانه ام به هرکه رسید نالید و گفت با تو من بیگانه ام چه شب ها که باریدم و با چشم تر نوشتم غزل ها برای تو دُر دانه ام تو اما، گذشتی بی تردید از خالی شانه ام پ......

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

ای برادر عید اضحایت کــی است ذبح اسماعیل امیالت کـــــی است کی تعلقهای خود قـــــــربان کنی بگذری از نفس و تن عــریان کنی چون رهیدی از خود و از حصر تن دیگرت حاجت نباشد پیرهــــــن تا درونت شد تهــ......

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

کامم ز قند آن لب، همچون عسل گوارا ریگ است زیر پایم، بس سنگهای خارا تا در بَرَم نشینی، چشم از تو بر ندارم در کوچه باغ قلبم، گل کرده ای بهارا گر بلخ را بخواهی، در سرزمین عشقت تازم  به توسن باد، افزون ده......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا