تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
علی معصومی

داستان تو من یک ستاره ام وسط آسمان تو دل میزنم به هر نفسِ همزمان تو بین تمام جاذبه ها در مدار عشق افتاده ام به طره ای از کهکشان تو از بسکه چیدنی شده انگور قسمتم دست قضا نموده مرا باغبان تو ای بهتر......

ادامه شعر
حافظ کریمی

سال شد نیمه و عمر میگذرد هوش بدار نیمه اش خواب گذشت پند مرا گوش بدار خیلیها اول سال بودند و اکنون نیستند عده ای هم نبودند شروع نمودند زیستند بچه ها قدکشیدند صداهاشون عوض شده بزرگترها خمیدند به ت......

ادامه شعر
jalal babaie

همچو سایه ابتهاج چشمش فرو بست. سایه ات رفت دانستم که هنگام غروبست. خوش به حالت ابتهاج نامت بلند آوازه شد. ورنه ثروت‌های عالم را ببین چند پاره شد. افتخار سرزمین رستم و سهراب رفت. تا ابد در شعر خود در ......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف ابر گریان در وصف وجود منور حضرت رباب (علیها السلام) ای کوه ایمانی که بودی تکیه گاهم من بی تو بس آشفته حال و بی پناهم بی نور تو در ظلمت اهل زمانه بیزار از این مردم گم کرده راهم دریای بی ......

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

یک فعل هوسبازی هر جا به بروز آمد صد فعل هوسرانـی آنجا به ظهور آمد هرجا که هوسبازی پیدا شد و شهرت یافت بر فعل نکوکاران غارتگـر و زور آمد ٭٭٭ در دا......

ادامه شعر
حافظ کریمی

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین خدا حافظ ای حاجیان به حج رفتهِ کربلا خدا حافظ ای سرزمین مصفای دل کربلا خداحافظ ای لاله های بخون خفتهِ کربلا خداحافظ ای عاشقان دل آسوده ی کربلا خدا حافظ ای راهیا......

ادامه شعر
ادریس علیزاده

ای مردمان سنگدل ، حاضر شوید بر پایی بزمی پر از جشن و سرور رنگی ترین از جامه ها، بر تن کنید شوری بپا، از جنس جور، مانند سور میدان شهر ما ، مهیا گشته است اعدام مام موطن در بند شان بهر تماشا، از هیاهو ب......

ادامه شعر
Dariush Jelini

یه ‌مسافر توو یه راه بی عبور یه کوله روو دوشش و خسته پاهاش چن تا عکس‌ِ پاره پاره توو کوله که تمومِ عمرشو گذاشته پاش سنگینی می‌کنه روی‌ شونه هاش غصه‌ی نداشتن یه همسفر کسی که خستگیاش با یاد اون واسه‌ی......

ادامه شعر
حافظ کریمی

گروهی ملائک به سجده شدند ز یزدان طلب کرده گریه شدند و گفتند الهی تویی برترین به عالمها شاهی و والاترین شنیدیم که دنیا خروش آمده به جنگ عظیمی بِجوش آمده بفرما تو رخصت به این چاکران تماشایِ جنگ......

ادامه شعر
مسعود بافقی زاده

غزل : وسعتِ یک «ما» یک مرثیه به آخرِ دنیا نمانده است مرزی میانِ فرض و تماشا نمانده است تابیده عنکبوتِ سراپا سکوتِ شب در لابه‌لای گیسِ کسی، جا نمانده است شب بویِ باغِ عاشقی از دست آفتاب عمر......

ادامه شعر
میثم علی یزدی

بهترین کار همین است کمی خندیدن خنده ای بر لب اندوه بشر بخشیدن سایه ای بر سر یک غنچه ی لزران از شوق بی طمع بهر گلابی به گل آب پاشیدن کودکی گشتن و نصف شکلات خود را نصف دنیای خودت در دهنی جنبیدن کرم ش......

ادامه شعر
jalal babaie

نشسته بود بر بلندای کوه باد می وزید. که همچنان نگاه به دور دست داشت. به پیچیدن باد میان سبزه زار خیره شد. نگاه به پیرمرد داشت که گوسفندانش را چرا می داد. زنهایی را می دید که آب به مزرعه می برند. باد ج......

ادامه شعر
فروغ گودرزی

بیا عادت کنیم به هم کار که نشد ندارد...!...

ادامه شعر
مژگان سلیمی

دلم گرفته از همه دنیاواسم جهنمه سخته بگم ب هرکسی ازدردای توی دلم... فکر و خیالا تو سرم خسته و بی بال و پرم چیکار کنم نمیدونم... نمیدونم به کی بگم.... آروم نمیشه قلب من گرفته حکم جلب من میخواد برم بگ......

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

سروش های عاشورایی سروش 11 دیگر انگار یک نفر هم نیست سقّا رفته قاسم رفته اکبر هم نیست اصغر هم نیست دیگر یک جنگاور هم نیست سرلشکر، آن بالا، قرآن می خواند به تحیّر می نگرند کودکان و زنان. سروش......

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

در ظلمت وجهل خود هرگه که فرو رفتم از عقل سلیم خود این نکته به خود گفتم گفتم ره عقلم کو ، هیهات که من خوابم در ظلمت و جهل خود بسیار چرا خُفتم ٭٭٭ بیـدار چو گردیـدم......

ادامه شعر
علی رضایی پور مشیزی

صد هزاران شکر، با نامت دلم آبی شود آسمان چشمهایم خیس و مهتابی شود یاد آن ایّام دل را آسمانی می کند مکر شیطان، کوفیان را یار نانی می کند روی زیبای تو دل را می برد سوی حرم سوی ایثار و شهادت، سوی عبّاس و......

ادامه شعر
مهدی فصیحی رامندی

گوش مستی گر بباشد بشنود پیغام را گرچه گل بینم، نمی‌بینم صبا در شام را پاکدل را جز بلا حاصل نباشد در سرا گفت شاهین: یادگیری زود دُردآشام را باد در حلقت مده، بر زور بازویت مناز رزق قسمت گشته، یزدان می......

ادامه شعر
مسعود بافقی زاده

 غزل : هَل مَن ناصِر چکانده قطره یِ ناب از دوات ِ اعلا تر خدای خالقِ ارباب ِ بی سر از محشر  به طبلِ جهل بکوبیده اند و میرقصند که نیست حُبِّ علی در قنوت  سکه و زر  بنای کوفه از اول به سست عهدی هاست......

ادامه شعر
عنایت کرمی

وقتی پیام خون خدا، بر زمین رسید آوازِ رنج و تشنگی از یاسمین رسید وقتی به ضربِ تیغ عدم، شهد زندگی در کامِ پورِ فاطمه، چون انگبین رسید وقتی که قلبِ القمه از تاب و تب فتاد ......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا