خدا هست همینجاست در وجود من و توست گوش کن جان دلم به صدایی که درون من و توست هر چه از دوست بخواهی در وجود من و توست او که غایب از نظر اما کنار من وتوست بنده ای را دیدمش منکر ز لطف رب شده گر تجسس کردمش......

و من جاهل چه آگاهانه در دشت موهایش خیال باطل می بافتم بر آرزوهای دلی که روز رابه جدال و شب را به خیال سر می کرد روسری افتاده از حیا را #فاطمه مهری......

من هم می دانم که لجن زار است دهر و مسائل کم نیست و وجود آشفتگی از روی بشر می بارد اما عجالتا با همین وضع وخیم و نبود کسی از آدما و چراغی که بگیرد در دست و بتابد به همه اهل ظُلام گلها می رویند حتی......

پرده ی شرم را زخود بردارو با من حرف بزن دیگرش بگذار هرچی است یکی را صرف بزن آسمان شو در دل من ابر شو در خاطرم میده میده پاین بیا روی بامم برف بزن رقص را از موج بیاموز اینقدر آرام مباش باد شو طوفان شو ......

    تا واجب الوجود تراوای لادنم اغوای بقعه های بهاری برهمنم از رودهای ژرف سخن ،آمدم شبی لبریز از بنفشه و برفست دامنم آه ای یقین ممتد واشوره زار غم در بند های موج خروشی سترونم تارون ساز تلخ عبوسانه ......

(۱) تاول‌ پاهای رفتگر پیر، وُ زخم و زگیلِ دست‌هایش قصه‌ی دوستت دارم را با دو قرصِ نان- به خانه می‌برد تا،،، هر شب همسرش با پاشوره‌ای از عشق، التیامش دهد! (۲) پیراهنت،،، ......

دوستت دارم‌های مکررم را کی می‌شود؛ --مرور کنی؟! #لیلا_طیبی (رها)...

درودها شعری از مجموعه «رسولی پاکدل» نوزدهمین اثرم تقدیم حضور پر فروغتان روزتان فریاد عشق و اتحاد و آزادی ????✌️???????????????? دیدار ناگهان دیوار می‌گوید هوی حسن کجا؟ با سر می‌خورم به سینه‌اش آه می......

قدر استادی پاییز یک بیت انار باید یلدا را نوشت فاضله هاشمی غزل ...

زمانی زنـــدگی رنگی دگر داشت و شعرم عاشقان در دل اثر داشت صداقت با دو رنگی همصدا گشت ندانستم که تا این حد هنر داشت شبی او گرم شد با ما ولی رفت و او برجانبی دیگر نظر داشت چه زیبا عشق را می کرد توصیف......

امشب خط شعرم مقصد و راه تازه ای دارد وقتی چشمم برای نگریستن نگاه تازه ای دارد فکرم در بطنش حال و هوایی دارد میان غریبه ها از امشب آشنایی دارد بی خبر آمد و در من آتش به پا کرد همان لحظه که ز......

تیر آرش سینه را گشود شاید آرزو تو را وادار کار کند تا تجربه پیداکنی یا بگیری تصمیم درست منوچهر فتیان پور (راد)......

ای قادر سبحانی ، ای حیّ و توانـا همسایگـی ام را بنمــا ملت دانــا چون ملت دانا نتوان جور وجفا کرد واقف بُود از، اسرار تو و حکمت معنا ٭٭٭ به آثـار فرهنگـ......

فصل پاییز و کنار دستمام امید نیست خِش‌خِشِ‌برگ‌ونم‌باران،چه‌فرقی‌می‌کند! چند سالی می‌شود دیگر نمیدانم خودم گریه از شوق‌وغم هجران چه‌فرقی‌می‌کند! عمر از کف داده و فصل جوانی هم گذشت مرگ یا بودن دراین ......

گرچه عاشق عاقبت هم دین وآئین تو شد دل به تو داد و مطیع حسن تدبیر تو شد همچو مجنونی به صحرای جنونش می دوید گرچه شاهی بود گدای پیر فردای تو شد دیدش از روی تمنا می کنی براو نظر پا به بیستونی نهاد و بلکه ......

《مظلوم》 ببین مرا، همچون مترسکی تنها تلخ بنوش مرا، همچون چای بی قند بنویس مرا، همچون فصل زرد خزان بخوان مرا، همچون شعری مظلوم برقص مرا، همچون آهنگی غمگین ببوس مرا، همچون طعم گَس خاطرات که مرا افق محزو......

تردید بادکنکی است نخ به شاخه‌ی ایمان دیر یا زود باد یا شاخه یکی از تردید می‌جنبد ✍ آرمان پرناک ...

آسمان خود دل گیرست ز ین داد باخته منتظر نعمت صد بارش باش با نغمه های جاه طلبان هما هنگ نشو بگریز از جمع حجام حاشیه نشین حافی دادبک به دل دادت خواهد رسید منوچهر فتیان پور (راد)......

زندگی یک آرزوی مبهم است خوابی پریشان و در هم است شادمانی متضاد زندگی ست جای جای آن نقش غم است دکتر سجاد فرهمند ......

هر زمانی که دلم یاد شما می افتد روی قلبم به سوی کرببلا می افتد این چه سری است که هر وقت که زائر داری باز هم اسم من گمشده جا می افتد حسرت و شوق حرم این دل عاشق را کشت چه زمان چشم تر من به شما میافتد ار......