تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
بهجت مهدوی
در15 /02/ 1350 -
ناهید زرین نگار
در15 /02/ 1365 -
حنظله ربانی
در15 /02/ 1367 -
صمد حسین پور
در15 /02/ 1373 -
محمد حسین ناطقی
در15 /02/ 1356 -
احسان عرب
در15 /02/ 1368 -
مهدی علی زاده اصل
در15 /02/ 1369 -
رضا زمانیان قوژدی
در15 /02/ 1348 -
مهسا ایمانی (ماه)
در15 /02/ 1378 -
فرشته امامقلی
در15 /02/ 1367 -
احسان رمضانی
در15 /02/ 1370 -
محبوبه تاجمیری
در15 /02/ 1372
لذت دانه ها پریشانم و مثل دیوانه ها خراب تو شبگرد ویرانه ها نشانی نگیر از من در به در از این شهرها، کوچه ها خانه ها به آوارگی خو گرفتم مگر رها گردم از هر چه کاشانه ها این پس نبینی مرا نازنین به......
ادامه شعر《آهنگ غمگین》 چشمانت رنگ پائیز من است که صدای خش خش برگ ها همچون سمفونی باران ساز ناکوک دلم را می نوازد؛ وقتی گریه اَم می گرفت به هر ساز نگاهت رقصیدم با واژه های مژگان بلند تو میان دلتنگی هایِ شعر آسم......
ادامه شعردر لمس ِ درد ِ پوست, خطا دیدن یعنی که حسّ لامِنِه میخواهم دستان ِ پینه بستهی من یعنی: _ مادر شناسنامه نمیخواهم _ دستانِ پینه بستهی من یعنی نصف النهارِ خون و گذرهایش از شیشههای ریزِ به رگخورده ......
ادامه شعر. پیش از این ساکن بود، دید که ما شروع به عشق ورزیدن کرده ایم شتاب گرفت، زندگی...
ادامه شعرآن نگاه تو که هر عاقل و دیوانه کند او را معتکفی بر در این خانه کند آتش عشق تو بر هستی او گر برسد سوزد آن هستی و این دیر که ویرانه کند بی سبب نیست ک......
ادامه شعربسمه تعالی غنچه تا گل می شود از خنده در گلزار تو جان سالم می برد از نرگس بیمار تو آب را از بی قراری ، نعل در آتش کند نیمه شب در برکه وقتی گُل کند رُخسار تو سایه ی بال هُما را درس آزادی دهد هر که خو......
ادامه شعرامشب چقدر دلم میل عسل دارد قراری با بچه های محل دارد گفت عابری رفتند سیب دزدی گفتم چقدر این محل لات و دغل دارد! #محمد_مولوی......
ادامه شعرقهوه ات را که نوشیدی ساده نگذر به ته فنجانت نگاهی بینداز شاید جسدِ نیمه جانِ شاعرت را دیدی ... ...
ادامه شعراز اثـر امـر تـو دَم می زنـــم کـز اثـر وحـی ، قلـم می زنـم وحـی تـو دوری کنـد از وهـم من گـر به دَمی چشم و به هم می زنـم ٭٭٭ به آثـار......
ادامه شعرهر شعر زمانی که ندارد سر و سامان ابیات بود بهر علی کعبه عرفان آن کس که سماوات بود مست ولایش معبود شدن هست سزاوار خدایش میزان عمل اوست در آن سنجش اعمال بابای یتیمان شده در معرکه قتال مالک سر پانصد ی......
ادامه شعربر سر قبرم از خودم پرسیدم: "چند سالش بود؟" خودِ من گریه اش را نوشید گفت : "به گمانم چند سالی از تو کوچکتر بود حیف شد، شاعر بود خط خوبی هم داشت" ناگهان بغضش ترکید بغض من اما خندید! گفتم: "شاعر بود؟ من ......
ادامه شعردست تبانی زلف تو باد صبا... شهری به آشوب کشید من ماندم و ناله و غم آهی که این شانه کشید ......
ادامه شعر《ارزان》 زیبا جان..، یک عمر خیره مانده ام به غبار پیراهنت که از شمیم آمدنت بر جای مانده میان واژه های دلتنگی شعرِ من، گویی نگاه ممتد تو کالای گرانی ست در این دنیای ارزان زودگذر و فانی که بر دل من نازل......
ادامه شعرجغرافیای آغوشت را مدام بر بوم خیالم نقاشی می کنم! هر روز خطه هایش را قدم ! نقطه هایش را طواف وشرجی اش را هوای شهریورم! دست در دستِ شَرم تو را از زیرِ روسری شعرهایم بیرون می آورم وتمامم را در بیت بیت......
ادامه شعر( برگرفته از سروده ها و متون بدون نقطه آوای دل ) دلا رو سوی دلداری ، که مهر و سادگی دارد کسی که در رَهِ دلدادگی آمادگی دارد دلی مملوِّ دل رحمی ، سَری در راهِ سَرداری کلامی در رَهِ اِصلاح ، مَرامی ......
ادامه شعربسمه اللطیف خواهی دید.. چه بد کردی و این دل از تو خون گردید؛ خواهی دید زدستت زهره بر چرخ فلک نالید؛ خواهی دید نگاه گوشه چشمت ملامت داشت و دل را گرفتار ملامت ها که می بارید؛ خواهی دید بسی رنجیده از ......
ادامه شعرچه آسودگی هایی برهم ریخت و چه پیوند هایی از هم گسیخت اگر خوبی کردم بدی دیدم و اگر بدی کردن خوبی شنیدن جهان را از نوعی رنگ سرشتند و زنان را از دلی سنگ با خویشاند خویشتن داری با معنی نمودم و با بیگانه ا......
ادامه شعرایمان دارم به تب و درد و مداوای تو ایمان دارم به نفس های مسیحای تو ایمان دارم گرچه از دشنه مژگان تو خون می ریزد من به رخسار فریبای تو ایمان دارم به جنون میکشی ام عاقبت کار ولی به صفای دل لیلای تو ......
ادامه شعرناله کن ای مادر رنگین کمان طفل تو در خاک کیان، بر زبان دست ستمگر به تن خسته اش زخم از آن فتنه گران از ددان کینهی شان حاصل درماندگی رحم نکرد از سر نامهربان ای پدر زخمی این روزگار غنچهی خندان تو پر......
ادامه شعربیداد مرا می کشد و دادرسی نیست در برزخِ تردیدم و فریادرسی نیست زنگار گرفته ست اگر آینه ی دل ها کردن این آینه را چون نفسی نیست هر ثانیه بی عشق در این پهنه ی گیتی جز مردن صدباره به کنج قفسی نیست دل......
ادامه شعر