تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حافظ کریمی

اولین شرط طهارت لقمه های معده است گر نباشد پاک لقمه،حاصلش در روده است آنچه انسان را ز حیوان برتری بخشیده است طیبات است ، طیباتی که بُوَد رنجش بدست لقمه ی طاهر،طهارت بر دل افزون میک......

ادامه شعر
سعید فلاحی

لەیلاکم کە بوو بە پایز تۆ هەنارەکان بچنەو بووم بێرا... دەمەوەێ شەوگاری درێژی پایز هاوڕێ بوونی دەسەکانی تۆ بم هەتا گەیشتن بە بەێانی هەنار تەنانەت بەڵمەێکە... ▪ برگردان: لیلای‌من! پاییز که شد تو انا......

ادامه شعر
لیلا طیبی

قلمم زبانش گرفته‌ست! گویی لال شده، [زبان بسته]!!! از بس، از دلتنگی برایش گفتم وُ او نوشت... #لیلا_طیبی (رها)......

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« منزلگه یار » هر که در مدت عمرش ، پی مِهر دل نیست بی دلی لایق هر منزل و هر محفل نیست آن زمان ره بـتوان بُرد ، به منزلگه یار گر تو را مهر کس دیگ......

ادامه شعر
عنایت کرمی

هان ای رفیقِ غریق در ورطۀ خیال! برخیز و بندهای جهالت ز خود بگیر راهی به سوی حکمت و آزادگی بجو گاهی سراغِ مهرِ عدالت ز خود بگیر جای سکوت و نشستن در کنجِ واهمه بر پای شو و ننگِ ذلالت ز خود بگیر رنگی نو......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف رهایی و عشق ای چشمهایت از رم آهو رمیده تر ابروی تو ز قوس کمان ها کشیده تر جان و تنت شکفت به آغوش من به ناز سیب درخت قامت تو شد رسیده تر پیراهنم شده است کنون از شتاب و شوق از برگ و بار ب......

ادامه شعر
علی معصومی

ننویس لطفا! یک جو صداقت توی گندمزار ما نیست حرف از رفاقت بر سر بازار ما نیست گرگی برادر های مان را خورده شاید غیر از لباسی پاره چیزی بار ما نیست شب زنده داری هایمان را خواب نوشید صبحی همآوای دل بید......

ادامه شعر
ادریس علیزاده

مادام که وابسته معبود پلیدی لعین از خشم تو ، آتش بشود سینه ز کین آرامش ما در به غارت‌ شدنی بود ولی آگاهی ما بند جهالت، که همواره کمین مبهوتم از این گسترش ق......

ادامه شعر
محمد خدایاری

باشد به سرت عامل ابلیس حواست ایران شده با نعره ی تکبیر حراست بِشتاب نمیری فقط، ای سارق ناشی اندازه ی دستان کجت نیست ریاست الحق چه حقیری تو ازین فاصله، تنها غولت به نظر ساخته از دور سیاست یک غدّه به پا......

ادامه شعر
حافظ کریمی

[دلنوشته ای بر حزب ۱۳ آیات ۹۳تا ۱۳۲ سوره آل عمران ] آیه ۹۳- کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلی نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراهُ قُلْ فَأ......

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

در دایـره دنیــا هـر قدر کـه گردیـــدم علـم وادب و دانـش تا دیـدم و بـرچیـــدم علم و ادب و دانـش در خلق جهان کم بود حرفـش به زبان خلق می بود که بشنیـــدم ٭٭٭ در خلق همی......

ادامه شعر
نجوا خلفیان

آن لحظه که دستان تو را حس کردم قطره های باران، در دشت های گونه ام غلتیدند در زمان آن ورتر که نگاهت به آنها افتاد، گل های دلم روییدند رنگ سرخ آنها، گونه ام را تر کرد تو که لبخند زدی، همگی خشکیدند که تو......

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

سه گلشنی به نام مرد بلند سر (آغازگر:) "خبر رسید:" (پیکره/بدنه:) بر نبض دار، سر زده، مرد بلند سر شعر تری دگر زده، مرد بلند سر دوران گذشت و باز گل سرخ در حیرتِ شهادتِ هر چشم شد خسرو، خسروِ سرِ آز......

ادامه شعر
احمد آذرکمان

هنوز از نامَ‌ت زخم می‌خورم نامَ‌ت هنوز پنهانِ شوم مرا می‌گدازد نامَ‌ت سایه‌ی شکاری‌ست که به‌ ظلمت آشکارتر‌ست وُ  پرنده‌تر نامَ‌ت در عمر من لانه دارد تمامِ تو نام است ای نامِ نامِ نامْ ای به غایتْ نا......

ادامه شعر
مهدی فصیحی رامندی

سالی‌ست، سروِ سبزِ سوزنیِ سربلند را تاک‌ها، پوشاندند و خم کردند رنگ‌ها می‌بینند علف‌ها انتظار می‌کشند باد‌ها هو می‌کشند فصیح، مستانه در کنجِ میخانه می‌خواند شاخه نباتش را مهدی فصیحی رامندی......

ادامه شعر
jalal babaie

ای آن که دلت در گرو یار بود .مهریه ی بالا بدان نکته ی هشدار بود .یاری که لبش خنده ی بسیار کند .مهریه تو را زود گرفتار کند.آن کس که تو را گفت که آخر که گرفت و که داد.شیاد بود درو برت زندگی ات داد به ......

ادامه شعر
محمد نیک روش

دوباره کودتای غصه های پنهانی دوباره انقـلاب واژه های زندانی ... و شاعری نشسته در گذار ثــانیه ها تنش . دلش . در انحصار فصل عریانی دوباره بوی دردسر می آید از شعرش دوباره  از خطـر" گذر به عمق ویرا......

ادامه شعر
نادیا رودکی

چه شد در من نمیدانم فقط دیدم پریشانم نبود ،نشانی از تو که بدانم این مسیررا بی تو بمانم؟ کاش عاشق نباشم یا که بی تودر این کلبه نباشم......

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《فرمان جنگ》 صدای توست که قلم بی موقع می نواخت بر روی کاغذهای مچاله شده، انگار در این زمانه ی سکوت کسی نمی شنود صدای جیغ جوهرها را که آرام فرمان جنگ صادر می کنند میان رقص ناقوس های زنگ زده؛ و چقدر دلخ......

ادامه شعر
شقایق رضازاده

مسخ از خنده های ممتدمان هی مصمم به کودتا بشویم حاکمیت به دست عشق افتاد تا برای همیشه "ما" بشویم حالمان از قدیم بهتر شد زیر گوشم یواش می گفتی: بارالها مباد روزی که ما دوتا یک وجب جدا بشویم شاید این......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا