نوشته های ادبی احمد آذرکمان

احمد آذرکمان

نامه ای به خودم

احمد 06/ 2 /1399 0 دیدگاه

مثل وقتی که تیتراژ پایانی فیلم مورد علاقه ات را هم می بینی و دستگاه را خاموش می کنی ازش جدا شدم . گاهی مثل هرزه ها نگاهش کردم ، گاهی مثل بچه ها . بدجوری وا دادم . تکه های زیاد و پراکنده ای از من دستش...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه من خوابت ...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

لباس های شوهر مرده اش را دور ریخت . فلفل های قرمز شده از آفتاب را جمع کرد . چوب های ریز ریخته شده از لانه ی یاکریم ها را برداشت و در سطل زباله انداخت ، و بعد نشست کنار پنجره که «فروغ» بخواند : «... می...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

غروب داشت خودش را توتَر می کشید ... پرده ها را بی حوصله جابه جا کرد و بعد کنار صدای بچه اش نشست . از شیر دادن بدش می آمد . از آشکار کردن خاطرات هرزگی اش روبه روی یک معصومیت خام رنج می بُرد . سعی کرد م...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

کاش می شد از مَلَک الشُعرایِ بهار بپرسم به تنِ گنبدِ گیتی ، یک برفِ نازک و تورتوری بیش تر می آید یا یک برفِ ضخیم و قَطور ؟ ... ـ هر چند می دانم یک روز ، یِک برف نُوبار ، بی مقدمه می آید و شرمگاهِ خو...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

من مانده بودم و ...

احمد 17/ 3 /1399 0 دیدگاه

ـــــ ـ من مانده بودم و ابرهایِ سیاهی که کنترلِ آبگاهِ خود را نداشتند . ـ ـ من مانده بودم و اذانی که هر روز نابه هنگام بار و بَندیلش را در گوشه یِ غریبی از موسیقی باز می کرد . ـ ـ من مانده بودم و ب...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

█ نمی دانم که این که می نویسم راه سعادت است که می روم ، یا راه شقاوت؟ و حقّا که نمی دانم که این که نِبِشتَم طاعت است یا معصیت ؟ کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاص یافتمی . ● عین القضات همدانی ▣ ...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

سفر و حرکت

احمد 21/ 3 /1399 1 دیدگاه

#بار می بندم و از بار فروبسته ترم . #سعدی ـ پی نوشت : ـ ١. سخن از #حرکت است ـ ٢. آیا این فروبسته تر بودن از بار ، نشانه ی این است که راوی با اراده ای محکم مثل محکم بسته شدن بارها ، می خواهد از جایی ک...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

ــــــــ شانه بر موی کمر زد به کمر دست نزد پی نوشت : ـ ١. این مصراع را صائب تبریزی از سیدعلی بن سیدمعصوم حسینی قانعی اصفهانی تضمین کرده است ، آن هم در غزلی که خودش در مصراع دومش می گوید : غوطه زد د...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

آگاهی ام از هر دو جهان ، وحشت داد تا بال نداشتم قفس ، تنگ نبود . بیدل دهلوی پی نوشت: ١. این بیت در مذمتِ #آگاهی است ؛ سخن از تاثیرِ #ذهن و دانسته های ذهنی است بر مکانِ #زیست . دانسته هایی که راوی ا...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

▣ خوشه ی انگور حبه ای از آن کندم هنوز می لرزد . ـ هایکو/(؟) ـ پی نوشت : ١ ـ آیا این لرزش ، روایتگر جنبه های #فنا و زوال خوشه یِ انگور است یا دارد بقای خوشه را به تماشا می کشاند ؟! ـ ٢ - گفته اند هر ...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

تا در نگین چشم تو نقشِ هوس نهم ناز هزار چشمِ سیه را خریده ام #نادر_نادرپور پی نوشت : ١. گویا هزار چشم سیه ، «کپی هایی» از «اصل» چشم هایِ معشوقند و یا این که راوی از هر چشم سیاهی چیزی وام گرفته تا...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

ـــــــ آیا آدم کسی را دوست دارد یا چیزی را در کسی ؟ #دریدا ١. آیا امکان دارد آدمی همه چیز را در یک شخص بپسندد و دوست بدارد یا فقط به دلیل یک یا چند عامل چشمش را به روی سایر عوامل می بندد بی آن که ب...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

نقد عکس ١

احمد 05/ 5 /1399 0 دیدگاه

ـــــــــــ #پی_نوشت ١ . در این #عکس ، انگار به چه می نگرند زیاد مهم نیست بلکه «چه کسانی» می نگرند و «چگونه» می نگرنددر اولویت است . ٢ . ما در این عکس ، هم «#نگاه_زنانه» داریم و هم «#نگاه_مردانه» . و ...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

پیرمرد خنزرپنزری

احمد 10/ 5 /1399 0 دیدگاه

● تو غصه نخور ... من آخرش یه روز خودمو از نقاشی های بی رنگ یه بچه که ذوق نقاشی نداره پیدا می کنم ... (همان روزی که با همه ی لب به لب شدنم از نشانی ها ، رفتم که بلوغ گم شدگی ام رو جشن بگیرم .) #احمد_آذ...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

شاه سخن ها

احمد 11/ 5 /1399 0 دیدگاه

ـــــ ١. #کوروش به #آژی_دهاک : چون شراب از کام فرو می رود بندگان فراموش می نمایند که در حضور شاه هستند و شاه نیز از یاد می برد که در دیدگاه غلامان است . ٢. #داریوش اول : اگر پای سودی در میان نباشد برخ...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

١. از #تیمور_لنگ #حکایت کرده اند که : #خدا #اسب را برای سواری دادن خلق نکرده بود ، اما اسب آن قدر زرنگ نبود که مانند #گور_خر با آدمیزاد روبه رو نشود . ٢. #کلاغ #جوان گفت : «دنیای دَرَندَشت و پُرهمهم...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

نقد عکس ٢

احمد 12/ 5 /1399 0 دیدگاه

#پی_نوشت ١. آن کفش ها که خارج از تن مادر قرار گرفته اند چه قدر یادآور آیه ی دوازدهم سوره ی طه است : إِنِّی‌ أَنَا رَبُّکَ‌ فَاخْلَعْ‌ نَعْلَیْکَ‌ إِنَّکَ‌ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ‌ طُوًى‌ (: من پرورد...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

نقد عکس ٣

احمد 22/ 5 /1399 0 دیدگاه

ـــــــ پی نوشت : ١. چرا لذت آهستگی از میان رفته است ؟ #میلان_کوندرا ، رمان آهستگی ٢. آرام بشتاب . #اگاستوس ٣. جَریده رو که گذرگاهِ عافیت تنگ است . #حافظ ۴. در هر چیزی بخشی از همه چیز وجود دارد . ـ #...

ادامه نوشته
احمد آذرکمان

خانه

احمد 29/ 5 /1399 0 دیدگاه

ـــــــ من و تو در میان کاری نداریم به جز بیهوده پنداری نداریم #جامی ١. گفته اند : «#خانه بخشی از مفهوم خداست» ... به هر حال ، خانه ی #کعبه ، جزءِ جدایی ناپذیری از تلقی های ما از #مفهوم_خدا به شمار م...

ادامه نوشته
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا