تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
قاسم پیرنظر
در14 /02/ 1318 -
salman mohabbati
در14 /02/ 1394 -
امیرحسین دایمی پویا
در14 /02/ 1378 -
احسان بابادی
در14 /02/ 1383 -
سینا پیغامی
در14 /02/ 1388 -
شهریار جعفری منصور
در14 /02/ 1348
غنچه را دیدم که بر تن جامهء خود را درید تا کند خود را نمایان ننگ عریانی خرید پسته هم تا درّ مکنون از درون افشا کند خنده ایی کرد از رفیع آبروی خود پرید پسته با گل هر دو در هنگامهء بالغ شدن جامه بر تن......
ادامه شعردست بر آور که آب روان به زیر پاست. عمر چو برق رفت مرگ دوان به سوی ماست. کار به فردا نده کار به فردا قرار. مرگ نپرسد زتو مرگ به فردا چه کار. نیم نگاهی به مرگ نیم دگر این جهان. کام نباشد مدام، خوش نکن......
ادامه شعرطالعم منحوس و خونین جگر از بخت بدم همه حسرت ک اقبال نکردی گذری از گذرم داده جان در ره معشوق و امیدم به وصال لیک بنگر که در این راه چه آمد به سرم عشوه و نازش همی در من اثر کرد و شدم خسروی عاشق ......
ادامه شعرشهره ی شهر شهره ی شهر شدم راه ندارم جایی با دلم قهر شدم راه ندارم جایی تو کجایی که چنان غمزده و نالانم به تنم زهر شدم راه ندارم جایی از دو چشمان سیاهت با دل لرزانم خاصه ی دهر......
ادامه شعرکافیست ترا داشته باشم و کافیست در عشق توخود را آمیخته کنم تو مرا بسنده ای و سزنده ای هجوم خیالت مرا بی هوشی و ای ذوق و کمالت مرا هر خوشی بمان بامن همیش توماندت همه عشق و خواندت همه ناز بمان تا امی......
ادامه شعردَمَنی پاک و نزهت چمنی من و مهتاب و نجم و انجمنی و صفای وجود جان سخنی شب پر کهکشان ساغر چشم مست یار شیرین. مکتب ادبی نورگرایی شعر پیشرو گونه ی سروش محمدعلی رضاپور (مهدی)......
ادامه شعربسم رب سید الشهداء بی یاور تقدیم به حضرت سیدالشهداء علیه السلام قاتلان آمده و حال مرا می بینند دور من توطئه قتل مرا می چینند بعد کشتار عزیزان من این ددمنشان شاهد و عامل این فاجعه ننگینند سنگها سوی ......
ادامه شعردل... تورا با چه ضربی کشیدند بند؟ به بازار بی آبرویی فروختی شرف را به چند؟ تو بهر بقا و کمالی چرا، تو خود را به پایین کشیدی ز جای بلند؟ به همراه من در جهان آمدی که محفوظ داری مرا از گزند تورا قصد و ......
ادامه شعر《دخیل》 خورشید من..! این تابستان از بس نیامدی آفتابگردان ها روی برگردانده اند سمت پرچین سایه های نحیف و دخیل بسته اند به پای خاکِ باغچهِ حیاط خانه ی پدر شاید؛ تشنگی ریشه های بی جانشان سیراب شوند در خ......
ادامه شعرالله البَصیرُ بِالعباد: تکه گوشتی اندی مویرگ قطره آب کردی چِشمم در تنم ای دُرِ ناب کل عالم ها شوند جمع در کنار ناتوان اند خلق چشمی ای نگار لنزِ دوربینی که نزدیکتر زِ تو کی توان دارد ببیند غیرِ تو ......
ادامه شعراحرام کعبه را که نـبستم برای خلـق کاری نـکرد خرقه و زنّـار و کهنه دلـق من در طواف کعبه ی حق معتکف شدم نِـی بهـر خودستایـی و ریای خلـق ٭٭٭ آنها که ......
ادامه شعرما که از دست تو گل کرده پریشانی ما که گیرد غم عشقت سر حیرانی ما که ریزد گهر از هر مژه مست و سیاهت با هر غزل شعر خراسانی ما که مهتاب شب آئینه بگیرد به هوایت در بزم هواخوهی و مهمانی ما که از روز ازل......
ادامه شعردر گذر ایام گیتی ای رها گر به سنگینی سبک در بین ما رخ ببینی از خجالت سر به زیر گر چه با سیلی به رنگینی نما با همان غمگین دلی عابر ز راه اسب چوبین را خیالی بادپا گر چه بی زین می شود گاهی سوار چون م......
ادامه شعرغزل : سلفی عاشقانه با هم قدم زدیم و نبودیم آشنا دوریت عقده ایست که ویران کند مرا ما را بعید بود که تا مست هم شدیم پیمانه بشکنیم و ننوشیم باده را پیغمبری که دین تو تبلیغ می کند قاموس سر......
ادامه شعرسکونِ سکوت از ماضی بعید ساده تر از حال استمراری به بلندای هجایِ حصار نای به خواب رفتن کنار کتاب بینوایان و سکوت تگرگ هنگام باران گاه دل لرزان درخت و شکوفه هایش امشب میان میل کال کیالی بیش در جستجوی......
ادامه شعر《حضرت عشق》 مادر است دیگر..، حضرت عشق با چشمان پُر از مروارید و دستان پینه بسته اَش برایم کلاهی بافته از دانه های اشک می گوید: نگران نباش شاید امشب زمستان از راه رسید با توری سپید! شاعر: مرتضی سنجری......
ادامه شعرآه از بخت گره خورده ی خویش آه از این همه درد این همه تنهایی این همه طعنه و نیش سرفه ام می گیرد. باز هم محکوم است. بازدم بر نفسم نبض می گیرد باز ضربان نحسم لیک در من مرده ست ذوق و شوق زندگی چشم ها......
ادامه شعرآن لحظه ای که ...؟ آن لحظه ای که دیدمت آوراشد ارکان من باقوس ابرو ناز چشم آتش زدی برجان من دل اختیار از تن گرفت افتاد رعشه دست وپا مانند اعدامی ، که در اجرای حکم افتد سخن اماگناه من نبودعقل سلیم از......
ادامه شعرپر از خیال بودن توام !، بدون گریه ای سیبرنیتیک خدای لایزال روزهای عشق حلقه بسته ، در سراب شبیه نقشه ی ژنی ، به زادروز قرنهای بعد وصله ام به نوشگاه غنچه های آبرنگ اسقفان عاشق شراب برای خرمن سیاه گیسوا......
ادامه شعردلم به وسعت شبهای انتظار، بی تاب است برای آن که سهم دل تنگ من، نخواهد شد... ...
ادامه شعر