تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
بهجت مهدوی
در15 /02/ 1350 -
ناهید زرین نگار
در15 /02/ 1365 -
حنظله ربانی
در15 /02/ 1367 -
صمد حسین پور
در15 /02/ 1373 -
محمد حسین ناطقی
در15 /02/ 1356 -
احسان عرب
در15 /02/ 1368 -
مهدی علی زاده اصل
در15 /02/ 1369 -
رضا زمانیان قوژدی
در15 /02/ 1348 -
مهسا ایمانی (ماه)
در15 /02/ 1378 -
فرشته امامقلی
در15 /02/ 1367 -
احسان رمضانی
در15 /02/ 1370 -
محبوبه تاجمیری
در15 /02/ 1372
چه زیبا می نشیند بر دل تنگم ترانه از کلام نغز و شیوایت به همراه نسیم صبح زمانی که نفسهایت میان باغ می رقصند و از انبوه موهایم به روی گردنم دزدانه میلغزند چه شورانگیز و پر شورست زمانی کوکب و مرجان و م......
ادامه شعرغزل : پرواز تَر کن لبت را تا در آغوشم شبی را سِیر.. با منطق عطار می چسبد جهان را طِیر.. «تابو» یِ عاشق ها غریب افتادن از عشق است تا هفت شهر امشب ضمانت کن مرا از غِیر.. پرواز .. ، رویای ِ نفیسِ آ......
ادامه شعرگریه گریه گریه گریه گریه گریه باهم گریه بی هم گریه گوهر گریه شبنم گریه شب ها گریه تنها گریه هرگاه گریه شنبه گریه جمعه گریه در هرروز هفته گریه باهم گریه بی هم گریه با تو گریه بی تو شد نصیب ما زدنیا ......
ادامه شعر"شوق نگاه" کجا می توان کمی راه را کج کرد؟! در ایستادن، رفت و برنگشت. تا کجا نگاه مان شوق دارد؟! و از رگ هایمان خاطره می ریزد به هم؟! هیاهوی تنیدن در پای کدام استخوان مان پوست می شود در غلت؟!، تک گل ......
ادامه شعردل گرفته ساقیا ، مِی ده که دل را وا کند شور و حالی در دل ِغم دیده ام برپا کند چشمِ مستت را بچرخان لحظهای هم سوی من تا که چشمانت مرا هم مست و بی پروا کند ساقی امشب هرچه می خواهی بکن با جسم من ر......
ادامه شعر*1* شعر من از دل و از جان من آید به قلم ای بانو... تو بیا تا غزلم از همه آفاق به سمتت آید... *۲* آمدم با شاعری هر شب غزل خوانش کنم... بخت شاعر را ببین، یارش خودش هم شاعر است... *۳* من ماندم و یک......
ادامه شعرمن در این فصل های پر از بی تابی خیره به چهره ماهُ با یک قلبی پر از ویرانی تنها به امید جدایی از این زندگانی نفسم بند آمد از این حیرانی کاش لحظه ای تماشاگر چهره ات میشدم تا که قلبم آرام شود و با عشقِ ......
ادامه شعرتا که مِهرش به دل و پیکرهی جان رسید ریتم قلبم از نوسان به حد میزان رسید به امید رُخ حوریوش و چشمان سیاه بر کویر تشنهام،مژدهی باران رسید با انجمن ستارهها میل سخن نیست مرا بِرکهی دلم را هوس یک م......
ادامه شعرشرم دارم که ببینم رخ پژمرده او ناتوانم که ببینم حس آزرده او او که یک همدم و دل باخته پر تب و تاب نگرانم ز همان قصد بد آورده او چون که بیش از طلب ناز نیازش شده بود مهر خود باز اسیر دل افسرده او چون ......
ادامه شعرهـر آن کاری به میـل کـام کردنـد درون خـود چنـان احـشام کردنـد سـر خـود را زِ کج کرداری خـود اسیـر فتنـه سـرسـام کردنـد ٭......
ادامه شعرهـر کس به امـر و نهـی خدا با وفا شود دردش اگر یکی بُـوَد آن هم دو تا شود گـر جمله امر و نهی خدا را عمل کند دردش زِ جور خلق خدا بی دوا شود ٭٭٭ یارب ب......
ادامه شعرنگاهم را چه زیبا می کشیدی صدایم را زمانی می شنیدی اگرازعشق ما روزی بپرسند نگی چیزی شتردیدی ندیدی محمدصادق رحمتی......
ادامه شعرتبعید شد از شهر دل وقتی رجزها خوانده بود صد مثنوی گفتم ولی، او در غزل جا مانده بود سودای پروازش چرا با من نبود آن آشنا ؟؟ بالش شکسته در قفس، او را کسی رنجانده بود از دوری اش تب کردم و پاشویه ها کاری ن......
ادامه شعربرای یار دیرین ، دختر باران و بهار که قربانی کووید شد شیرین سخن بود و دهانش بوی گل می داد اندیشه اش زیبا جهانش بوی گل می داد گل بود و گل می گفت و گل می ریخت در دامان سرتا به پا گل بود و جانش بو......
ادامه شعرمن و جام شراب و مستی و رندی و رسوایی باده ای داده ای دستم که تا معراج می بالم...
ادامه شعرغزل : کاشان آزادم از در بندِ لب های ِ تو خوابیدن جغرافیای ِ چالِِ لبخند ِ تو را دیدن می بوسم آن رنگین کمان ِ خاطراتت را مشغولم از بر نردبان ات آرزو چیدن خیره به هم کوچ از قفس را دیر فهمیدیم......
ادامه شعرصبح بی ترانه این ابر بی نشانه رهایم نمی کند باران دانه دانه دوایم نمی کند مثل کویر داغ تبالوده ام که باز یک رود عاشقانه صدایم نمی کند از بسکه خورده ام غم ایام رفته را صد بغص بی بهانه رضایم نمی کند ......
ادامه شعرتو از نور آمدی، از سمت افلاک چرا دل را بیالایی بر این خاک نترس از مردن و فانی شدنها که جان زاده شود از تن طربناک #زهرا_نادری_حوری ......
ادامه شعرهمی آن غافلان کردند حراجت به پادشاهان دل دادم خراجت بنازم گردش و کار فلک را که شد آخرم در برم روی فراخت...
ادامه شعرباز شب آمد و من رنگ جماعت شده ام چون اکثر عشاق جهان یکسره شاعر شده ام...
ادامه شعر