تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
بهجت مهدوی
در15 /02/ 1350 -
ناهید زرین نگار
در15 /02/ 1365 -
حنظله ربانی
در15 /02/ 1367 -
صمد حسین پور
در15 /02/ 1373 -
محمد حسین ناطقی
در15 /02/ 1356 -
احسان عرب
در15 /02/ 1368 -
مهدی علی زاده اصل
در15 /02/ 1369 -
رضا زمانیان قوژدی
در15 /02/ 1348 -
مهسا ایمانی (ماه)
در15 /02/ 1378 -
فرشته امامقلی
در15 /02/ 1367 -
احسان رمضانی
در15 /02/ 1370 -
محبوبه تاجمیری
در15 /02/ 1372
دست در دست تنهایی سر به شانه های غم نشسته ام کنار بی کسی گرم صحبت با سکوتم شکوفه های پیری ام رقص موهای سپیدم می زند پوز خند بر چینه های دور چشم روزگار......
ادامه شعرمیگویند: (به هر کجا که روی آسمان...) نه! پس چرا؛ آسمان "تو" آبیست و، آسمانِ من ابری؟! #لیلا_طیبی (رها)...
ادامه شعرنمی ترسم من از زندان نه از شلاق و از کشتن نه از یک قاضی وحشت کند حکمم نبرد با خدا رفتن نمی ترسم من از خنجر به سویم گلوله بر خیزد تفنگی با سر نیزه به جسم من در آمیزد نه از یک دار می ترسم نه از هر زوز......
ادامه شعریاد داری آن شب از حسرت پر از دریا شدیم ؟ ماهیان را خواب کردیم و پراز رویا شدیم ساحل دل را پراز امواج عشق و زندگی از ته فنجان دل ،باخنده ای رسواشدیم یاد داری آن شب از بس شعرهایم یاوه بود شعرها را تکه ک......
ادامه شعر《آش》 غروب ها آه می شوم کوچ می کنم به سوی دردهای غلیظت سال هاست پنهان شده ام پشت مهربانی پلک هایت مثل روزهای طولانی که موقع رفتن چشمانت پشت سرم آب می ریختند؛ و مادرم را در خواب می دیدم آش پشت پایم را ......
ادامه شعرگاه گاهی این دلم تنهای تنها می شود خسته از دیروزخود غمگین فردا می شود میگریزدپیش چشمم،میرود تا کوی دوست ناگهان از دور بااشکی هویدا می شود سرکشیدی خیره سر ،گفتم بیاتنها مرو گونمیدانی مگر من هم گهی ما......
ادامه شعرمیروی و حسرت دیدار میماند به جا از دل زخمی من دیوار میماند به جا بعد تو در سنگهایقبر ما خواهند نوشت اشک و آه و ضجه ی بیمار میماند به جا دل که بیجان بماند همین خواهد شد بعد شمس فتنه گر اسرار ......
ادامه شعرترانه ای بخوان از انتشار سپید شکوفه های بادام پشت دیوار باغی مخفی تا بیداری بابونه و بیدمشک تا نبض تند شعرهام... ترانه ای بخوان که آرام شعله بگیرد دیوانگی صدات روی شیب کند خنده هام تب سرد چشم هایی را ......
ادامه شعرسلام ای، لاله یِ سرخِ نخستینم نمی دانی ،پریشانْ حال و غمگینم؟ شبیهِ تُرکَمَنچایی که بی دعوت: و غارت کرده ای، پیمانِ ننگینم؟ ببین اینک ز ِ یادِ خفته یِ چشمت درونِ حلقه یِ دیوانه میشینم ... بیا ای ......
ادامه شعربه تشنگیی بهار دلخوش نباش! ... تا به باران فکر کنی؛ پاییز از راه رسیدهست! #لیلا_طیبی (رها)...
ادامه شعراین غزلم جواب آن باده که داشت پیش من اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم؟ در هوس خیال او همچو خیال گشته ام اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم؟ ......
ادامه شعراز نگاه من آسمان آبی و بادی سرد و یا برف و آتش یعنی خوشبختی. زندگانی هرگز طراحی شده نیست. تغییر در ماده یعنی جوهر آن . اما نگاه ما به مثابه جوهر است. پس نگاه یعنی جوهر. خوشبختی از نگاه ما می طرواد. ا......
ادامه شعرای کاش رویِ چهرهٔ ما دوده نباشد از شرم رخ زردی اگر بوده نباشد پائیز و زمستان برسد، عشق ببارد سرمای جگر سوز در این توده نباشد هرکس بزند زخمی و آسوده بخوابد! یارب تو چنان کن دگر آسوده نباشد تا هست جه......
ادامه شعردرختِ لخت ، لرزان نادم از رها کردنِ دستِ برگ چه سود ....! باد برگ ها را با خود برد . # پاییز...
ادامه شعربیداری در واپسین ثاتیه های شبِ یک آبادی وقت بیداریِ خواب سحری تیک تاک ساعت چکه ی قطره ی آب و آواز خروسی از دور هم نوایند با مرغ سحر تا که بیدار کنند اهل دل را از خواب... یک نسیمی آرام درِ چوبی انباری......
ادامه شعرقله کوه این جهان ،توشه آن بـِبَـستنی است توشه راه عاقبت ،کی به جهان نِشستنی است توشه از این جهان پسر،در ره عاقبت به بـر وَرنَه در عاقبت پسر،توشه آن نَبستنی است ٭٭٭ ازسرکوی این جهان......
ادامه شعر" حرف تو" نه چون دور بودند رویاها! که من دوستت داشتم از صدایت اندامی می چسبید به فواصل روحم و مفصل غلیظی شناور می شد در شرجی مویرگ هایم، نه حواس من پرت به برگ از آرواره های درخت می افتاد، که با تو ......
ادامه شعرهوا هوایی نم نم بارانیست هوای دلم چه غم است هوا هوای غم است وقتی که دیگر نیستی _به کی باید گفت این درد پنهانی کە لحظه های عمرم را ذره ذره سوزاند #سکینه_شهبازی......
ادامه شعربــــــــــــرفتی خانـــــــه های دل خرابی بشد جـــــــــــگر ز رنــــــج و غم کبابی حضور لاله هـــــــــــــا کم رنگ کردی نصیب حـــــــــــال ها شد رنـگ زردی مگر چی دیـــــــــــدی و چی رنج چیدی که ......
ادامه شعر《جای امنِ تاریخ》 شما که دستانتان بوی رُز می دهد آیا نمی دانستید؟ ما مثل شیشه های سرگردان عطر خالی هستیم؛ شما که می گفتید از صدایتان هم ترانه می وزد چرا نشسته اید بی تفاوت به سمفونی برگ های خزان شاید ......
ادامه شعر