« دو صد گنج »
آنکه سازنده و خلاق جمیع بشر است
دست غیبش همه جا بهربشر جلوه گر است
اجتماعات بشر را همه را یک سر کار
بسته بر قدرت دستیس،کز آن یک نفر است
ای بشر هر چه ...

ای حسن ،گر سخنی بهتر ازاین داری بیـار
نیکتــر باشــد بَرِ خلق و بر پروردگـار
هـر چه بتوانی نصیحتهای نیکوتـر بگــو
شایـد از فیض خـدا بر خلق باشد یادگــار
٭٭٭
گـر هست...

در روز رستخیـز ، تجمّل نمی خرنــد
آنجـا غرور و عُجب و تکبّر نمی خرنــد
در روز رستخیـز، نـکو می خرنـد و بس
در روز رستخیـز ،دو رنگی نمی خرنــد
٭٭٭
خداوندا غلط ...

حواست به چشم‌هایم باشد...
آن را روی طاقچه جا نهاده‌ام...
می‌خواهم
غزلی بنویسم
از عشقی که در سرزمینم
طوفان میکند!
اما
هرگز نبوده است...!
....

باز آی ای مهربان یار رفته ز جانم ** از چه با دلی غمگین کردی رهایم
چرا خواهی به ره باشم در جدایی ** چه نقلی شنیدی ز هجر و بی وفایی
وقت تلخ جدایی اندکی صبر بنما ** نباشد چو زیبا زنم بردل نقش غمها
زغم...

بسمه اللطیف
تحویل سال

دیدم دمی به لحظه تحویل سال گل
در تو تجلی خوش لطف و جمال گل

دستم به دست تو است در این وقت و می رسد
در بوستان عشق تو وقت وصال گل

نبض تو در تمام فضا می پراکند
امواج عطر و رایحه ب...

بدبختی یعنی همین زندگی بچه گانه ام
یعنی من خسته از من
یعنی در یک خانه محقر گم شدن
یعنی تو را هر روز کمرنگ تر دیدن...
بدبختی اس ام اسی بود که سند(send) نشد
بدبختی قلبی بود که دیگر عاشق نشد
بدبختی یعنی ...

« حق ناشناس »
ناشیِ حق ناشناسی،کُشت حقوق و حق ما
ناشی حق ناشناس،نـشناسد حقوق وحق ما
از اول جوانـی و در عهد کودکی
حق مرا بکُشت و بـزد از حقوق ما
هرکس ح...

زیبای خفته ایست در آغوش سرد خاک
راز  نگفته  ایست  زآن  دوران   تابناک

طاووس شهرهای کهن  ایران باستان
پردیس پارس جاودان ، کابوس دشمنان

گوید به باد قصه ای ،زان روزگار دور
دارد به یاد ، تراژدی پایان ش...

ابـر مـرد تاریخ و دنیـا علـی(ع) بـود
که در راه دین خدایـش ولـی بـود
علـی(ع) فارِس جنگ و تقوی و دانش
به هـر جنگ و فاتح از آن پُـر دلـی بـود
٭٭٭
ای...

در بطن سینه من میبینی از غم و درد
پیچیده از خزی سرد در حیطه ملامت
یک بارگاه مرده از جنس بی حیائی
محو سیاهی هایش با دیده صلابت

صبر از ملازمت ها، در کورسوی غصه
دستان یک جوانه، بر تازگی نشانه
محدود کردن...

غریبه ات بودم
گم ترین خاطره ی ممکن
بی دلیل ترین سلام هر روزه
و کم رنگ ترین چهره فرسوده.
.
.
.
غریبه ات هستم
یادی که دیگر نیست
صدایی که نیست و نخواهد بود
و فراموش شده ترین صورتک ناممکن...
...

زخمی از دردم ولی محتاج یاران نیستم
خارها روییده در چشمم بیابان نیستم

این تن انسان نباشد جز دگر یک مشت خاک
کوچه ای هستم که مختومِ خیابان نیستم

همه شب سجده‌کنان یاری بیگانگان را خواهم
بی‌گمان آن لحظه...

شوق دیدار

به شوق دیدارت آمدم دلدار من باش

من آن شیدا گشته ام تو آرام من باش

بریز آن باده وُ به مستی لبریز عشقم کن

گر به خوابُ و خفته ام بیدار من باش...

بسمه اللطیف
بهشت آرزوها
تقدیم به مادرم

ای بهشت آرزوهایم به زیر پای تو
ای وجود من گلی از جنت الماوای تو

جان فدای یک نگاه مهربانت می کنم
چون که هستم غرقه در موج محبت های تو

حمل کردی و بپروردی مرا از ...

بر تخت خالی
اتاقم
رویاهایم به خواب ابدی
رفته اند...!

محمدرضا رجبی:
اشعار






#من همان شعله سبزم که در آغوش بهار
در هوای نفس سبزه و گلهای نگار
رنگ سر باخت است حسرت دیدار تو یار
ای تو یارا تو چرا بی خبری از سر این غم زده دل
این پریشان دل بیچاره و بی...

۱

تغییر نموده ای گلم یک چندی
مانده به دلم حسرت یک لبخندی

انگار نه انگار که عهدی بستیم
از عاشق بیقرار خود دل کندی

۲

از دوری او چنان که من می سوزم
چون شام عزاست هر شب و هر روزم

سوگند به نرگس خمار و...

یک عمر برای خوبی سر دردم
دنبال مُسکنی قوی می گردم

سرچشمه این رود درونم بود وُ
هِی خرج برای بستن سد کردم

#میثم_پیران

...

دلیل جوشش غزل وجود چشم های توست
معنای من برای تو بودنم زیر پای توست

سنگین نگاه میکنی وقتی که خالی از منی
بگو چگونه جان دهد جانم فقط برای توست

نوای دلنشین تو پر است در تمام من
سکوت می شوم فقط تمام م...

اندر بخت ما گر نباشد مهرِ جانان
به چه دل باید سپرد دراین جهان

سـیـگـار شـدم ، سـوخـتـم و کـام رسـانـدم ..
خاکـستر و دود گشتـم و بعد محو هـمـانـدم

تـیـمـار کسـی بـودم و غـمخـوار کسی بـود !
حـیـف گـشت دلـکـم را پـیِ بیـگانـه دوانـدم

مِـی خـورد و ز سر ؛ یاد مرا م...

نگاه تو
تسکین درد است
نگاهم کن
تا آرام گیرد قلب ناآرامم.


سکینه_شهبازی

بسمه اللطیف
دوستت دارم
تقدیم به محبوبم

عشق منی و بی بهانه دوستت دارم
ای نازنینم عاشقانه دوستت دارم

وقت سحر بلبل ز عشق آواز سر کرده است
سرشار از شور ترانه دوستت دارم

با تابش چهرت به بستر روز شد آغاز...

به ناگفته هایم قسم میخورم
به اکران یک فیلم در سینمای متروکه
به کتاب چاپ نشده ام در قفسه مخروبه
به تولد اشعارم بر روی کاغذ های خیالی
به انتشار افکارم در یک صفحه ی مجازی
به بوسه های بی هدفم
به سرباز گمن...

از همان لحظه ی آغاز دلت با ما بود
خنده بر لب زدی اما دلت حاشا بود

یک نظر کردی و دانی که خدایی کردی
در دلی که یاد تو مونس و بی همتا بود؟!

روزگاری دل دیوانه پی لیلا بود
وسط معرکه ی عشق دلت رسوا بود
...

التماس ها ادامه دار

شکافته اند لاله های گوشت را

چکه های صورتم بخار می شوند
بر سرمای تیرگی

بهار نو بخش جنگل ها

درخت انتظار را کهنه تر نموده

و روز شمار های به آخر سال رسیده

در میان هجمه زمستانی س...

در پی هر طلوع را غروبی وجود دارد
چه عبرت ها در گردش ایام وجود دارد
.
پی هر بهاری نیک بنگر ، خزانی دارد
بذر جوانه زده ، فصل دِرو پیش دارد
.
نو نهالی خرامان گر تکیه بر خاک دارد
ترکه ای ز وجودش قصد تنه...

بسمه اللطیف
مهرجویی

در ذهن من آن دم که شد یاد تو جاری
دشت دلم پر شد ز گل های بهاری

در خواهش دیدارت ای یار دلارام
می کرد بی صبرانه دل لحظه شماری

از راه می آیی و با بی اعتنایی
تو ظاهرا گویا به من کا...

هرکس آمد پیش تو یک ارمغان آورد و من
هدیه ای پیدا نکردم لایقت دل داده ام

می خواهم از این سطر بروم
باید بروم
این درد ویران را تمام کنم
بهار آباد را
با زیباترین غزل آغاز کنم

آوینا_شهبازی...

شک

آنقدر شکاک است
که خیال می کند
فروشنده تمام آبنبات هایش را لیس می زند !

محمد مولوی
کاریکلماتور

روزگار غمی دارد
غمی هم غصه ای دارد
مریضی دردی دارد
دردی هم درمانی دارد
عشق عاشقی دارد
عاشقی هم دلی دارد
دنیا وفایی ندارد
وفایی هم اخرتی دارد
علم ثروتی دارد
ثروتی هم وارثی دارد
دنیا خدایی دارد
خ...

باز من و این دلتنگی مدام
باز دستی زیر سر و چشم به آسمان
کجایی؟؟؟
مرا به روزهای پیش رو امید نیست
فریاد ... فریاد...
لیکن کو گوش شنوا؟
کجاست آن همدم روزگار پریشانی؟
کجایی ای بهانه ی خویشتن داری؟
مرا از ...

هر که را دیدم دلی پر داشت از این روزگار
دلخوشی باشد چراغ بی فروغ این گذار

منو تنهایی من ! گفتنی از ما قدغن
حرف دل گفتن از آن دلبر شیدا قدغن

من غزل گویمت آنگاه بهم میگویی
شعر بی قافیه و شیوه ی نیما قدغن؟!

خانه ام گشته چو زندان و به من می گوید
لحظه ای فکر به تو در شب یلدا ق...

رفتی تا فصل تو بهاری شه
غصه از قلب تو فراری شه

پی آواز جغد می رفتی
تا برات نغمه قناری شه

تو دلا بذر خار می کاری
تا برات سایه چناری شه

با تبر جون جنگل افتادی
تا برات گرمی بخاری شه

بی قراری تو هدیه ...

تو از دل شکسته ویران افغانی چی می دانی
تو از بغز دل خونین افغانی چی می دانی
گر این افغان نالان است به هر جا زار گریان است
تو از دوری دل یک مادر افغان چی می دانی
اگر افغان ویران است دلش خون به زندان...

یک رَهزَن از آن راهزَنان سَر بِه سَرَم
آدینه بگفتا که شَهاب اَز پِسَرَم
گفت آن پِسَرَک دَحیِه که آمد بِه سَرَم
الله بِه سَر شاهِدهِ او تاجِ سَرَم


















با احترام
تقدیم به نگاه پرمهرتان
ر...

بیا عهدِ اخوّت تازه سازیم
درفشِ مهربانی برفرازیم
بیا وقتی که مستِ شادمانی
ز بویِ گلشن و آوازِ سازیم
دلِ خود را به اکسیری ببندیم
که از آن می توان انسان بسازیم
بیا...

تو را تا به پایان همراه هستم
به آن عهد ام که با تو بستم
به مهرت آمدم جانا بپایت
کنون باش، مرا تا که هستم

بسمه اللطیف
یاد و درد
تقدیم به پدر بزرگوارم

باز جانم صحنه آشوب دیگر می شود
روی تو در پیش چشم من مصور می شود

در غمت هر فکر که در ذهن می آید ز درد
موج می انگیزد و خود داغ دیگر می شود

با نسیم مهربانی ...

خر به هر مسند نشیند در مقام خود خر است
وای بر شهری که خَر، فرمانروایی برتر است
تا الاغی هست، جمع خرسواران حاضرند
تا که جَهلی هست،شیطان، شیخِ هر بوم و بَر است
در میان این گلستانِ اسیرِ خارزار
خار را بر...

اندر فال من محول الحول والاحوال تویی
نوروز است و لیک احسن الحال تویی
سرخوشند اهل دنیا به عید و به بهار
بهار من و عید من امسال تویی ...

آتشِ زیرِ خاکستر بودی
و بادی را در آستین داشتی
تا شلاق بزند
بر ازدحام چشمک هایی
که برای خاموشی شعله های نقره ای ات
دستی بر آتش داشتند

✍رجبعلی باقری
#سپکو_آتش...

دنیای بی امن و امان

بردار از دوش من این بارگران را
آتش بزن بدنامیِ نام و نشان را

آشوب برپاکن که حیران تو باشم
ویرانه کن دنیای بی امن و امان را

با تلخ و شیرینی که عمرم را هدر داد 
دیگر نمیخواهم بد و...

"رویشی دوباره"

تا من برگردم و
به رویشی دوباره برسم
تا در پگاه دو نگاه
در هم بریزم و
قراری شکل بگیرد.
همین طور تا چشم به افق دوخته ام،
اینک آغاز می شوم
در گوشه ای به تنهایی
و به اولین سبزه
اولین رود...

گـر نَبُـوَد مهـر علـی(ع) بـر دلت
آتـش سوزنـده بُـوَد منـزلت
مهـر علی(ع) از ره توحیـد مـا
باز کنـد در هـمه جـا م...

بسمه اللطیف
شاهکار طبیعت
در تغزل

چشم تو شاهکار بدیع طبیعت است
زیبایی تو حد منیع طبیعت است

قد بلند و قامت تو وقت رفتنت
آزادتر ز سرو رفیع طبیعت است

زیبایی وجود تو ای نازنین من
کامل تر از کمال جمیع طب...

تقدیر
تقدیر تورا رفته بر این آب نوشت
حیف از دل ما، که بی‌تاب نوشت

عمریست بسان شعری بی قافیه ایم    
راهی شُدهِ شَبُ بر خواب نوشت

* * *

خون نکن
خون نکن این دل پُرخون ما
سرخ شده صورت گلگون ما

خصم ش...