آمار فعالیت سایت
- تعداد کاربران:2,327
- تعداد اشعار:28,473
- تعداد نظر:195,548
- تعداد بازدید:7,144,493
آخرین حضور کاربران
-
بهروز حبیبی
3 دقیقه و 51 ثانیه قبل -
شهناز عیدی وندی
50 دقیقه و 12 ثانیه قبل -
علیرضا خسروی اصل
1 ساعت و 54 دقیقه و 45 ثانیه قبل -
امین غلامی
2 ساعت و 1 دقیقه و 24 ثانیه قبل -
مهدی رستگاری
2 ساعت و 9 دقیقه و 33 ثانیه قبل -
محسن فرخ پور
2 ساعت و 20 دقیقه و 6 ثانیه قبل -
مریم ناظمی
3 ساعت و 26 دقیقه و 4 ثانیه قبل -
پارسا .
3 ساعت و 27 دقیقه و 2 ثانیه قبل -
جلال بابائی
4 ساعت و 10 دقیقه و 19 ثانیه قبل -
قاسم پیرنظر
4 ساعت و 49 دقیقه و 38 ثانیه قبل -
محمد مولوی
5 ساعت و 43 دقیقه و 33 ثانیه قبل -
مصطفی حامی
5 ساعت و 47 دقیقه و 54 ثانیه قبل -
افسانه نجفی
7 ساعت و 10 دقیقه و 23 ثانیه قبل -
آگرین یوسفی
7 ساعت و 47 دقیقه و 14 ثانیه قبل -
جواد خاشعی
8 ساعت و 18 دقیقه و 17 ثانیه قبل -
فرامرز عبداله پور
9 ساعت و 22 دقیقه و 44 ثانیه قبل -
سحر خالقی
9 ساعت و 55 دقیقه و 58 ثانیه قبل -
ابراهیم کشاورزپور
10 ساعت و 15 دقیقه و 45 ثانیه قبل -
مهتاب ایزدسرشت
10 ساعت و 20 دقیقه و 52 ثانیه قبل -
رها فلاحی
10 ساعت و 22 دقیقه و 16 ثانیه قبل -
حفیظ (بستا) پور حفیظ
11 ساعت و 23 دقیقه و 37 ثانیه قبل -
سیاوش دریابار
12 ساعت و 29 دقیقه و 11 ثانیه قبل -
محمود فتحی
14 ساعت و 16 دقیقه و 3 ثانیه قبل -
محمدهادی صادقی
23 ساعت و 22 دقیقه و 16 ثانیه قبل -
علی اصغر طالعی نوجه ده
1 روز 6 دقیقه و 12 ثانیه قبل
- 14/ 12 /1398 به سایت شعر ایران خوش آمدید با ارسال و ثبت اشعار خود از سرقت ادبی آثارتان جلوگیری کنید |
- 15/ 2 /1403 به سایت شعر ایران خوش آمدید با ارسال و ثبت اشعار خود از سرقت ادبی آثارتان جلوگیری کنید |
ما چند نفر
نو بهاری که زنم شانه به گیسوی شما
ماه را نیمه ی شب می شکند روی شما
سبزه و سوسن و سنبل ز سر شاخ بهار
هر سه افتاده به چنگ شکن موی شما
طعم شیرینی و گز نیست مناسب تا هست
پسته ی شور لب لعل شکر گوی شما
...
نیلوفر آبی
بدو گفت نیلوفر آبیَم
بیا تا بسازیم آبادیَم
چو پیچک به قلبم پیچیدهای
چو قفلی زدی تو بر آزادیَم
طبیبی، حکیمی، نداند مرا
شدی مرحمی تو به بیماریَم
گرفتار جانت شدم نازنین
بیا جان به جان کن که زندانیَ...
آخرین شعر قرن
سلام؛ این آخرین شِعره عزیزم!
که واسه َ ت تویِ این قرن، می نِویسم
بمونه واسه َت از من یادِگاری
یه "دُرواژه" از احساسِ نَفیسَم
قلم نَم نَم قدم زد روی کاغذ
تَنش آبستَنِ ردِّ قلم شد
خیالِ تو قلم رو...
اعدام لحظه ها
فکرت از ذهن و خیالم ای عزیز بیرون نرفت
هر چه کوشیدم بخوابم از تبت خوابم نرفت
آتشی انداختی تو بر دلم ، خرمن بسوخت
این چنین ظلمی رواست بر عاشق سینه سوز؟
ساقی امشب کاسه م لبریز کن از جام او
آنقدر ...
به ترانه هایم امیدی نیست
به ترانه هایم امیدی نیست
به قلم این سرباز بی سنگر
سیاهی ها باز هم مرا به مسلخ میکشند
امیدی به روشنایی گمگشته نیست
مرا به تفکراتم واگذار و رها شو
که در این مرد فرصتی برای بودن نیست
نه به من امید است
نه...
شهرگور فر اردشیر
شهرگور فر اردشیر
زیبای خفته ایست در آغوش سرد خاک
راز نگفته ایست زآن دوران تابناک
طاووس شهرهای کهن ایران باستان
پردیس پارس جاودان ، کابوس دشمنان
گوید به باد، قصه ای زان روزگار دور
دارد به یاد...
بهشت بی تو
نگاه تو داروی خواب آوره
نگاهم کن و چشمامو خواب کن
برای دلم لای لایی بخون
شب خستگی هامو بی تاب کن
صدا کردی اسم منو توی شهر
که تو عمق چشمای تو گم بشم
منی که کسی رو نمی شناختم
حالا سوژه ی حرف ...
تو را دعوت میکنم
تو را دعوت میکنم
به بهاری نو و نم نم نسیم و باران
تو را دعوت میکنم
به موسیقی پرنده ها
و رقص باد در میان شکوفه های سپید و صورتی باغ گیلاس و بادام
تو را دعوت میکنم
به میان سبزه زار ها و تماشای گل گندم ...
سه شعر سپید کوتاه (هاشور) از سعید ف...
(۱)
به پنجرههای شهر،
--سرک کشیده ام.
اما تو،،،
پشت هیچ پنجرهای؛
نیستی!
(۲)
دورم از تو وُ؛
--فاصلهها،،،
در گلویم
بُغض میکارند!
(۳)
یادِ تو،،،
دردیست مچاله!
در...
امروزو ببین ، روز خُجَستِه ، بِه نِ...
دیروز که شد روزِ گُسَستِه ، بِه نِکو
فردا و دو فردایِ نَشُستِه ، بِه نِکو
آن روز، سَبَق وآن دِگَری رو وِلِلِش
امروزو ببین ، روز خُجَستِه ، بِه نِکو
با احترام
تقدیم به نگاه پرمهرتان
رامین خزائ...
آمد موسمی از بهارِ پاکِ ما
آمد موسمی از بهارِ پاکِ ما
صد تاکِ دگر هم نثارِ خاکِ ما
من هَمَش سلامم به شاه و شایدم
لَم، لیک، به شیخَم فشارِ ف....کِ ما
با احترام
تقدیم به نگاه پرمهرتان
رامین خزائی
...
عیدتان مبارک
????????عیدتان مبارک????????
عید یعنی قدرت یزدان پاک
روح نو بر پیکر بیجان خاک
عید یعنی پاکی روح و خیال
دست بیعت با خدای لایزال
عید آغاز بهار زندگی است
ذات بی همتای او را بندگی است
عید یعنی از ته...
نمیایی چرا
خوب من ای دلربا آخر نمیایی چرا
جام ها گشته تهی ساغر نمیایی چرا
این بهار از عشق تو وا کرده گلهای وصال
خوش تر از هر نو بهار دیگر نمیایی چرا
اشک عالم رود شد در ماتم این انتظار
مرهم این چشم های تر نمی...
فردا گُر خواهیم گرفت مطمئن باش
میگویی حرف های درگوشی
در کنار آدم ها باید خاموش باشی
مغرور و جدی باشی در دنیا
و همواره وانمود کنی به فراموشی
آتش نشان ها خاموش کردند عشقمان را
باید شبیه آتش زیر خاکستر باشیم
فردا گُر خواهیم گرفت مطمئن...
عاشق بشوی...
عاشق بشوی، مسجد ومیخانه یکیست
بزم فقرا، مجلس شاهانه یکیست
عاشق بشوی فرق نخواهی دانست
درمکتب تو کعبه و بت خانه یکیست
این عشق همان زاهد رندی است که گفت
درمحفل ما زهر ومی ناب یکیست
تاعشق سکوت پرهیاهو د...
منظومه هزار و یک شب
منظومه هزار یکشب
از غمزه های چشم غزالت غزل شدم
با حبه های قند جمالت عسل شدم
اهل فلات دامن عشقم ولی چه سود
با رشته های گوشه شالت گسل شدم
منظومه هزار و یکشب گمراهیم شدی
در حلقه حلقه های زلالت زحل شدم
...
بارانِ خیال
امشب ،
انگشتهایم
روی پیراهنِ یادت قَدم می زند و
دگمه ی خاطرات را
-یکی یکی-
باز می کند !
لبانم،
گلوی شب بوسید و آسمان،
آوازِ جوانه سر داد
و قلم،
باز بر مَدار ذهن، ریشه زد!
پرندگانِ جا مانده از پرواز...
نقش جامانده
نقش جامانده
دلبری مصرع آغاز دبستان تو بود
عاشقی واژه ی بی تابی پایان تو بود
همه جا پر شده از پرتو خورشیدی که
ضامن روشنی چهره ی خندان تو بود
دل چه میخواست از الطاف خدا وقتیکه
این همه مهر و صفا گوشه د...
اگر کاری نکنیم
اگر کاری نکنیم
امسال هم عیدمان
کال است
عیدی که برای گرفتن عیدی هم
مشتش باز نمی شود
این مکدر شدن های بیات
دیگران را مسموم می کند
باید کاری کرد
که طَراوت نه فقط با حرف
نه فقط با زور
بلکه با تأمل
برو...
سه شعر سپید کوتاه (هاشور) از سعید ف...
(۱)
در تقدیر صنوبرها
مرگ نیست؛
به روایتِ نیمکتها
گوش کنیم،
که عشق را میفهمند!
(۲)
دلتنگیهایم،
--قد کشیدهاند!
پا گرفتهاند وُ،
راه میروند.
(۳)
شاعری یک لاق...
میخواست بِزاید که بِرید اسهالی
عامُّ العَمَلی از غِلِمان، آمالی
یک ملعبه با چند عرب، اعمالی
در دامنِ پر چین و چروکش، ای وای
میخواست بِزاید که بِرید اسهالی
با احترام
تقدیم به نگاه پرمهرتان
رامین خزائی
...
فراموشت نمیکنم
بیهوده است
جان کندنِ من
برایِ
فراموش کردنت،
هر بار
اتفاقی نمیگذارد،
این بار
صدای زنگ در
که غریبه ای
به اشتباه زد...
ایزدبانوی فصلها...! ( دو عاشقانه)
«دو عاشقانه»
(۱)
ای ایزدبانوی فصلها!
ای همنشین واژههای سردم!
لباسهای گرمت را بردار
قرار است امشب
حوالی دغدغههایم
وارد خوابم شوی...!
(۲)
کوتاه مینویسم
مثل آخرین نفسهای تو
دلم تنگ است رفیق...!
...
بازدید ویژه
بیش ترین آرا
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
بهجت مهدوی
در15 /02/ 1350 -
ناهید زرین نگار
در15 /02/ 1365 -
حنظله ربانی
در15 /02/ 1367 -
صمد حسین پور
در15 /02/ 1373 -
محمد حسین ناطقی
در15 /02/ 1356 -
احسان عرب
در15 /02/ 1368 -
مهدی علی زاده اصل
در15 /02/ 1369 -
رضا زمانیان قوژدی
در15 /02/ 1348 -
مهسا ایمانی (ماه)
در15 /02/ 1378 -
فرشته امامقلی
در15 /02/ 1367 -
احسان رمضانی
در15 /02/ 1370 -
محبوبه تاجمیری
در15 /02/ 1372