آمار فعالیت سایت
- تعداد کاربران:2,322
- تعداد اشعار:28,458
- تعداد نظر:195,414
- تعداد بازدید:7,105,426
امروز با صدای شاعر
پر بازدید ترین اشعار
آخرین حضور کاربران
-
محمود فتحی
30 دقیقه و 40 ثانیه قبل -
سیاوش دریابار
1 ساعت و 25 دقیقه و 59 ثانیه قبل -
فرامرز عبداله پور
1 ساعت و 32 دقیقه و 47 ثانیه قبل -
افسانه نجفی
1 ساعت و 57 دقیقه و 18 ثانیه قبل -
پارسا .
2 ساعت و 14 دقیقه و 11 ثانیه قبل -
شهناز عیدی وندی
2 ساعت و 27 دقیقه و 46 ثانیه قبل -
متین حکیم پور
2 ساعت و 33 دقیقه و 24 ثانیه قبل -
کیوان هایلی
3 ساعت و 24 دقیقه و 54 ثانیه قبل -
امیر عاجلو
5 ساعت و 35 دقیقه و 10 ثانیه قبل -
محمدهادی صادقی
5 ساعت و 36 دقیقه و 20 ثانیه قبل -
alireza shokouhiyan
7 ساعت و 17 دقیقه و 27 ثانیه قبل -
امین غلامی
9 ساعت و 49 دقیقه و 9 ثانیه قبل -
یعقوب پایمرد
10 ساعت و 50 دقیقه و 59 ثانیه قبل -
جلال بابائی
11 ساعت و 31 دقیقه و 1 ثانیه قبل -
مهدی نصرت آبادی
12 ساعت و 2 دقیقه و 22 ثانیه قبل -
سعید نادمی
12 ساعت و 52 دقیقه و 31 ثانیه قبل -
علی معصومی
13 ساعت و 44 دقیقه و 44 ثانیه قبل -
مهدی رستگاری
15 ساعت و 2 دقیقه و 11 ثانیه قبل -
عنایت کرمی
15 ساعت و 42 دقیقه و 13 ثانیه قبل -
یاسر قادری
16 ساعت و 2 دقیقه و 32 ثانیه قبل -
محمد جواد علی نژاد
21 ساعت و 11 دقیقه و 1 ثانیه قبل -
محمد مولوی
21 ساعت و 57 دقیقه و 14 ثانیه قبل -
رامین خزائی
22 ساعت و 3 دقیقه و 25 ثانیه قبل -
علیرضا موتاب حسن دخت
22 ساعت و 21 دقیقه و 41 ثانیه قبل -
پروانه آجورلو
22 ساعت و 58 دقیقه و 4 ثانیه قبل
- 14/ 12 /1398 به سایت شعر ایران خوش آمدید با ارسال و ثبت اشعار خود از سرقت ادبی آثارتان جلوگیری کنید |
- 09/ 2 /1403 به سایت شعر ایران خوش آمدید با ارسال و ثبت اشعار خود از سرقت ادبی آثارتان جلوگیری کنید |
نگاهِ سبز دریا می شوی، گاهی
نگاهِ سبز دریا «می شوی، گاهی»[1]
سلام صبح صحرا می شوی، گاهی
گهی خورشید می رقصد به چشمانت
سرودِ دشتِ گلها می شوی، گاهی
تو گاهی عاشقی، گاهی پریشانی
چرا پایین و بالا می شوی، گاهی؟
گهی آسان ت...
می سوخت با او بیگانه می سوخت
با آتش شمع ، پروانه می سوخت
ای کاش مو هم با شانه می سوخت
اکنون که عقل از ، دل می گریزد
عاقل درونِ کاشانه می سوخت
می ، پست افتاد ، ای کاش می شد
در حال مستی میخانه می سوخت
آنسان قدح را دیدم در آ...
خواهم آمد به درِ خانۀ زیبایی تو
«خواهــــم آمــد به در خانۀ زیبــایی تو»
کرده بیــمار مــرا حُسـنِ تماشـــایی تو
عاشقت هست کنون خسته،بیا دربرِ من
تا ابـد خواب شـــوَم با دمِ لا لا یـــی تو
تو رها گشته ترین آهوی صحرای جنون
ت...
نذر چشمان کریم
صحبت از روی شما نقل همه محفل یود
مهربانی شما حک شده در هر دل بود
ما چه شب ها که توسل به شما میکردیم
یادگاری شما دست من سائل بود
یادگاری شما دانه ی تسبیحی بود
که شب هنگام تلنگر به من غافل بود
...
چومرد قصه بیدل پیر
سرورانم از پیغام شما ممنونم از همی شما ممنونم دست همی شمارا میبوسم من 70 سال دارم خیلی از دوستان من با این سن
اشعار خود را بیاد نمی آورند شما هم اگر گاهی در تایپ یا اشتباه واژه ائی بود بدانید سن حقی...
ده زلال پند (3)
*
21- عناد
*
عشق در ذاتت نهاد
آنکه بی منّت برایت روح داد
این تویی که خاک را زندانِ جانت کرده ای
در زمین گر نیستی اهلِ عناد
آسمان مالِ تو باد
*
22- ریاست
...
حکمران قبیلۀ نور
بهار کنج دلت قد کشیده که زیباست
و کار دست تو این است آنکه نام او دریاست
زمین به گرد تو چرخیده که هوا خوبست
نگین چشم تورا دیده آسمان...بیتاست
به بادبادک عشقت جهان شده خیره
و پشت نام تو یک شهر ...
ای همنفس جاده دل همسفرم باش
...
ای ماه ترین حادثه در باخترم باش
در حسرت شبهای نگاهم قمرم باش
.
من هم سفر جاده تنهایی خویشم
ای همنفس جاده دل همسفرم باش
.
لبـخند بزن آخر غم های شبم شو
لبـخند بزن شادی آغازگـرم باش
.
م...
سخن در باب چشمت
بسی راندم سخن در باب چشمت،
بگردم گِرد آن گرداب چشمت،
تو در بحر نگاهت غرق، من کن،
بیابم گوهر نایاب چشمت،
دلم زنجیر بر قلاب چشمت،
نخوابد از تب و از تاب چشمت،
شبم گردد چراغان تا قیامت،
ش...
درکف اقبال
روزی که جهان درکف اقبال من آید
بفرستم دو سه پیکی که به دنبال توآید
تاگیتی و فردوس وفلک هرسه بیایند
من منتظرم تاآن قد رعناوجمیل توآید...
می بَرد ازدیدگان ، این شــوقِ باده...
نوع شعر: مثنوی چهارپاره ، یا مثنوی بعید
می بَرد ازدیدگان ، این شــوقِ باده خوابِ ما
کهکشان ها درنـوردیـده ست ، زلـفِ تاکِ ما
دل بـه وجد آمـد ، ز آبِ سـرخِ آتشـنـاک ما
گر پسـندِ می گسـ...
دستهایت کو؟
آن هنگام که عکس ماه
بر برکه دلم افتاد
تمام دلتنگی هایم را
گریه کردم
می خواهم دست هایت را بگیرم
در گذرگاه حوادث
و دیوارهای سلولم
آری
می خواهم دستهایت را بگیرم
از بن بست ِ عاطفه
جایی که باد...
گولوم ( گلم )
تیکانیدیم
قورو یئرده گوز آچمیشدیم
یالقیز یالقیز
باتدیم یئره بیری
منی دانلامادی
بیری منی آنلامادی
بیرگون آخشام ساری گوله آداخلاندیم
یاغیش یاغدی
توپراق منه قیسقانمادی
بیر یئل اسدی
دار گئ...
خواهم که شبی گوشه میخانه بگریم
خواهم که شبی سر خوش و مستانه بگریم
از دست غمت گوشه می خانه بگریم
با این دل آتش زده ام از تف عشقت
چون شمع بحال دل پروانه بگریم
مجنون شوم سر بنهم سوی بیا بان
در کوه کمر از غم جانانه بگریم
چون عاقب...
آخرین بیت غــزل روی لب تار توایم
...
مدتی هست که ما سخت گرفتار توایم
روز و شب چـشم به راه سر بازار توایم
/
غـزلی ساز نمودی و دلم کوک تو شد
آخرین بیت غــزل روی لب تار توایم
/
دامن وصل تو از کف ندهم،چشم سیاه
قاب عکسیم که کو...
آهوی دو چشمت
آیینۀ ما بود فراسوی دو چشمت
دربند طلب بود ، شب از سوی دو چشمت
آزاد شدی بهر علاج از غم بسیار
درمانده ام از مصلحت و خوی دو چشمت
آرایۀ ابروی تو بر ماه هلال است
ماه است تماشا گه ابروی دو چشمت
از طر...
تو هم بهار
این کدامین بهار است
که هیچ پیله ای
در آن سر پروانگی ندارد...
ومقصد تمام رودها
مرداب های هر زه گی ست ...
به کدام رویش ها
خوش کنیم دل !؟
وقتی که پونه و
برکه زلال
تنها خاطر ه ایست
در ذ...
انتظار فرج
ما منتظران کوی آن دلداریم
گرامرکند براهش سربسپاریم
آنقدر زمان کشیم انتظارش چونکه
از بهرظهورش به جهان مشتاقیم...
تقدیمی به رهبر عزیزم
ای رهبرم ای افتخار میهنم
ای که هستی صاحبی بردلم
قلب و جان من را خانه خویشت بدان
گر ناقابل ،تحفه زدرویشت بدان
عشق فقط خدای مهربون
چقدگشتم ندیدم تورو
سایه بون چشمونم
مراقبم بودی هر دم
مهربونی میدونم
حسودی میکنه دنیا
پر از عشقی و احساسی
پرپر شده دلهامون
دنیا رو تو میشناسی
اگه خدا خدای منه
اگه دوستم داره این همه
با وف...
پشت این پنجره یخ زده ام منتظرم
...
عمری از شهر دلم چشم تری میگذرد
و جوانی همه در بی خبری میگذرد
/
درد ها کهنه تر از کهنه تری می آیند
اشک ها تازه تر از تازه تری میگذرد
/
خطی از عشق نوشتم به هوایت ، شاید
کز دل خواب خوشم ...
سون باهار ( پاییز )
سیخیر منی اوزون یول لار سینه ده
اوزاقدا سان یاخیندا ، جانیم داسان
سئوگی دولو داماریمدا گزیرسن
آخینتی بیر یاشامسان قانیمداسان
اتئگیمده هرگون آخیر بیر دنیز
قالا بیلمیر دلی کونلوم دا سن سیز
باخی...
گیسوی کمندت چه خوش افسار دلم شد
گیسوی کمندت چه خوش افسار دلم شد
هر چنـد که کـم دیدم و بســیار دلم شد
آشـوب گر شهـــر شقایق چه کـسی جز
طـــناز ترین دختـــر قاجار دلــم شــد
آتــش به وجـــودم زده افســون نگاهی
آن صـــائقه ویر...
میدان ولیعصر
میدان ولیعصر و سر ضلع شمالی
یک کافه ی دنج و شبی آرام و خیالی
کوپ شکلاتی وتب عشق من و تو
این سردی و گرمی به تناقض شده عالی
موسیقی و نورِ کم و نت های نگاهم
این شاعر بیچاره شده حال به حالی
آن...
کجایی ای فرشــته خو؟ کجــایی مـاهِ...
کجایی ای فرشــته خو؟ کجــایی مـاهِ بی همتـا؟
که بی تو دل فغان دارد، چه گـویم از دلِ شـیدا؟
قلــم می گرید از وقتـی، نوشــتم بی تو تنهــایم
ورق بَر خویش می پیچـد، به دل آشوب ها بَر پا!
از این...
از من نترسید آب میباشم
در عــشـق آزادم
هنگامِ خاموشی چو فـریادم
موجم، ز عمقِ نــُـه فلک هم آسمانی تـر
ظاهـر خراب و لیک آبادم
غمگین ولی شادم
*
دردی نهـان دارم
هم مُرده ام هم اینکه جان دارم
از برگِ ن...
باز ای سبـزترین واژه ، بیا قافیه ...
...
گرچه در محفل چشم تو خدای سخنم
باز شرمنده ترین یوسف یک پیرهـنم
/
سبز چشمان تو طوطی صفتم داشته است
ورنه بی آینه ات ، مرغـک گنگ چمنم
/
آنـقدر عطر نگاه تو سرشته به دلـم
که پس از مرگ فق...
غزلی بی بهانه
بشکن نمازت را بیا با ما به سر کن
تا صبح با ما باش و مارا دربه درکن
گر مذهبی هستی بیا از پشت پرده
البته بانو روسری را هم به سر کن
با روسری سرگرم کن شیخ عصب را
در چشم های خسته ی ماهم هنرکن
ب...
«در مرز پلک های تو جان می دهم » هنو...
تقدیم به دختِ شاعرم، سرکار خانم فاطمه رها
جرمی نکرده ای، ولی محکوم می شوی!
تصویرِ دل شکسته ی یک بوم می شوی
آخر تو ای فرشته ی خوبی چگونه است
قـربانی جنــایت مرس...
تیری از چله
تیری از چله درآمد ، به گلو خورد شکست
خون از حنجره فریاد کشان بیرون زد
خون به حرف آمده گفت
من به آواز تو تن خواهم داد
نفس آینه در بغض شکست
کوچه دلگیر شقایق شد و مرد
گل نیلوفری از کوچه مهتاب گری...
من دانم تو بوسه چه لذتی دارد
نشد عالم پدیدار از بهر شادی
که شادی با غم ر نج است دمساز
ببین پروانه را در گرد آن شمع
توهم مانند او میسوز می ساز
------------------------------
از لعل لبت بوسه چه لذتی دارد
خوش آنکه از آن نص...
ایسته میرم فیکیر له شم سنه من
ایسته میرم فیکیرله شم سنه من
گئجه چوکور گوزلریمه لای با لای
چالیر یئل لر غم لریمین هاواسین
اسیر اؤرک سینه ایچره گوله تای
دوواراوسته عطیر سه پیر سارماشیق
غمین توشوب اورگیمده دولا شیق
اوزاق لارد...
گرگ از روز ازل وحشی و خونخوار نبود
1
گرگ از روز ازل وحشی و خونخوار نبود
یا بشر این همه بدکاره و بیمار نبود
از ستم، ظلم به سیاره که بسیار نبود
گرگ در قصه ی یوسف که گنهکار نبود
یا که یونس که نهنگش پی آزار نبود
2
آدمی باعث اندوه ...
بازدید ویژه
محبوب ترین اشعار
بیش ترین آرا
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ایرج قبادی
در09 /02/ 1341 -
Moslem Ahangari
در09 /02/ 1399