آخرین مطالب وبلاگ
نماد الکترونیکی
آمار فعالیت سایت
  • تعداد کاربران:2,332
  • تعداد اشعار:28,636
  • تعداد نظر:196,003
  • تعداد بازدید:7,225,917
آخرین حضور کاربران
اخبار
  • 14/ 12 /1398 به سایت شعر ایران خوش آمدید با ارسال و ثبت اشعار خود از سرقت ادبی آثارتان جلوگیری کنید  | 
  • 29/ 2 /1403 به سایت شعر ایران خوش آمدید با ارسال و ثبت اشعار خود از سرقت ادبی آثارتان جلوگیری کنید  | 
مرضیه  رشیدپور

آفاق فرارو

آفاق فرارو

تاب من برده ای و شانه به گیسو زده ام
آمدم سمت دو چشم تو و اردو زده ام

چون زلیخا شده ام شهره و افسانه شهر
در پی عشق چنین بانگ هیاهو زده ام

گرچه آشفته ترین عاشق شهرم، نگران...
نیستم، چنگ ...

74
ادامه شعر
محسن صحت

رفتن

‏دلم به رفتن اگر خوش نبود می‌ماندم
صلاح آب روان بر زیاد ماندن نیست

‎#محسن_صحت

85
ادامه شعر
زهرا آهن

پاکت سیگار

تا درختی را زمستان ریشه در سرما گذاشت
پای هر برگی برایش جای یک امضا گذاشت

پیشخدمت نوبت هر میز را«تَکرار» کرد
گاه نوبت‌های چندی را به استثنا گذاشت

پشت هم میگفت«شصت و هفت» یا «۷۸»
بعد هم بر روی هر میز...

71
ادامه شعر
محمد علی رضا پور

زیباتر

شعر_پیشرو
شعر_سروش

ماه، در کوهسار، زیباتر
بادِ نرمِ بهار، زیباتر
یار، چشم انتظار، زیباتر
دل من، بی قرار، زیباتر
در شب عشق....

119
ادامه شعر
جواد امیرحسینی

حیرانی



کشتی مرا با ناز خود، امّا غمی نیست
حوّایِ من! آدم شدن کارِ کمی نیست

سیبِ گناه و گندم و حیرانیِ من
تاوانِ عشقت، نازنین! سردرگمی نیست

در روزگارِ بغض و نیرنگ و خیانت
عاشق شدن درمانِ دردِ آدمی نیست

گ...

42
ادامه شعر
ملیحه قاضی

شوخی با اشعار حافظ

شوخی با اشعار حافظ
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
شوم خاک کف پایش،زند بر من قدمها را
نبخش از کیسه ی مردم، سمرقند و بخارا را
اگر یک دانه جو از مال خود بخشی ،به از آنها
چه دیدی از رخ وخالش که بخ...

149
ادامه شعر
احمد صیفوری

خدا

تا نداشته باشی کاری
خدا رو انگار نداری

خدا مال غصه‌هاته
وقتی غم داری خداته
احمدصیفوری

78
ادامه شعر
زهرا آهن

حضرت ضحاک

آخرین چیزی که برمی‌داشت یک مسواک بود
شیشه بُغ کرد از بخار آن شب هوا کولاک بود

تا نگاهی سَرسَری انداخت در اطراف میز
خیره شد بر دفتر شعری که رویَش خاک بود

ذهنِ او آشوب از فردای نامعلومِ خود
در گریز از...

74
ادامه شعر
بهاره میرشفی
مهدی رستگاری

روزگار شیدایی

بسمه االطیف
روزگار شیدایی
در تغزل

کجا است دلبر شیرین و یار مهسایی
که دل برد به هزار عشوه و فریبایی

شده است تنگ دل من برای حال دلم
به روزگار خوش عاشقی و شیدایی

برای آن تپش قلب بیقرار که بود
نشان ش...

89
ادامه شعر
رامین خزائی

او هم در کار عشق حاذق شده بود

دیدم کاین مرغ عشق، عاشق شده بود
هر شب گریان و چون شایق شده بود
چون بیماری من برایش لَعَبَست
او هم در کار عشق حاذق شده بود














با احترام
تقدیم به نگاه پرمهرتان
رامین خزائی
...

53
ادامه شعر
فاطمه  مهری

معجزه ی عشق

شنیده ام دیدن رویا محال نیست
یا به دل، داشتنت خیال نیست
این بذرمهری که در دلم کاشتی
درختی تنومند شده ودیگر نهال نیست
کندن دل از خاطره هایت گویا
ناممکن است و رهایی را مجال نیست
با تو حریفم صدها رغیب...

86
ادامه شعر
ادریس علیزاده

بسوزانید جسمم را

بسوزانید جسمم را همان لحظه ی مرگم
نباشد هیچ ردی در زمین حتی به سنگم

برای هر دعا پرهیز گردد نامی از من
که پایانی شود آن آخرین دفتر و برگم

بسوزانید هر جامه برای پوششم بود
مبادا بوی تن در خاطر کس زنده ...

89
ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

رباعی سی و دوم (جان کلام)


ما را دل و جان سوخته تر پیوستی
روحی که به آوار سخن بنشستی

بر جان بنشستی و به تن دوخته تر
در نیمه ی جان بریده تر بگسستی...

94
ادامه شعر
علی احقاق جهرمی

سایه نشین

سایه های مطبوع
و محبوب
گاه
ورطه هایی مزمن اند
که در آن
سقوط کرده
به آن
نرد عشق می بازیم.

96
ادامه شعر
کرامت یزدانی(اشک)

خواب جنگی

هر شب
گَله‌گَله، تانک می‌آید
گُله‌گُله، خمپاره می‌نشیند
و گلوله‌ریزان می‌شود بالین من
این چه خوابی‌ست که من دارم...؟!...

168
ادامه شعر
سعید فلاحی

تنهایی

کلاغ که پر گرفت،
گونه‌های مترسک
از تنهایی خیس شد!.


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

40
ادامه شعر
محمد علی رضا پور

به چشم تو

من به چشم تو، هیچ می آیم (؟)


شعر تک: شعری تنها در یک لَخت

61
ادامه شعر
فرهاد  احمدیان

نامه دوست

آنکه از دیده برفت هم از دل برود روزی ** هر چه جهد کردم باز هم آید ز دل سوزی /// زبان خموش ولی مانده حرفهای ناگفته ** میان جمع آرام نیستم چو افکارم کمی آشفته /// کتابی از کتب خوانم جملهای پر نکته ** ول...

99
ادامه شعر
محمد مولوی

کاریکلماتور


خسته ام از مردی بیا کمی نامرد باشیم

محمد مولوی

102
ادامه شعر
مهدی رستگاری

نازپیشگان

بسمه اللطیف
نازپیشگان

این ناز پیشگان که در این حلقه محرمند
گویی خلاصه همه خوبی در عالمند

چون غنچه های پاک به باغم شکفته است
گل های روی شان که چو آیینه هم اند

حوا نموده در رخ آنان تجلی و
در کار عشق ...

61
ادامه شعر
احمد آذرکمان

متفرقه ها



۱۰۰۵. فاتحه خوان بر تن تو سایه می اندازم
من دزدانه در خاک تن تو دفن شده ام.

۱۰۰۶. کاشک می شد باری به دوشِ کسی نگذارم حتی شعر.

۱۰۰۷. عمر، پنجره ای یائسه است و من در صف خالیِ تماشا هوسِ تخمه کرده ...

119
ادامه شعر
علی آقا  اخوان ملایری

باد

باد
تفسیر موهای توست
وقتی که پریشان است

81
ادامه شعر
مهدی کاظمی

باخما پوزگون حالیما

باخما پوزگون حالیما جاه و جلالیم واریدی
بئله یالنیز دَییدیم سئوگیلی یاریم واریدی

دوزدی لیلا دَییدی مجنونا بئنزر منیدیم
بیر زامان باشدا عقیل قولدا توانیم واریدی

گوریسن تئز گدیرم گوشه ده خلوت الیرم؟
ا...

88
ادامه شعر
کرامت یزدانی(اشک)

چهار هایکو

چهار هایکو
(۱)
بنفشه می‌کارد
دست بهار
در باغچه سیاه شهر...!
(۲)
با اشک
می‌نشانم بهار
بر قبر شهیدی بی‌نام...!
(۳)
تندباد
ایستاده هنوز
سروناز شیراز...!
(۴)
نمازگاهی متروک
شقایق‌های بی‌نام
روییده بر هزا...

168
ادامه شعر
سکینه شهبازی

ستون خانه

وقتی که پدر پر کشید به آسمان ها خزان شد بهار ما
مادر شد ستون خانه ای مهر ما
بذر عشق را در دل ما زنده نگاه داشت،
تلاش کن دخترم، درست را خوب بخوان
باید برای خودت کسی شوید،
عشق مادر به ثمر شیرین نشست،
ر...

67
ادامه شعر
محمدحسین داودی

برای شاعری مبهوت

مثل فلسفه
مثل شعر
مثل ریاضی
مثل ... عشق
حداقل برای من
برای شاعری مبهوت
شما نفهمیدید
ما هم نمی فهمیم
که دنیا دنیای نفهمیدن است
مثل چیزی که حالت را خوب کند
دلت را صاف

راستش خیلی حالم خوش نیست
شاید مریض...

69
ادامه شعر
هانیه علاالدین

عصیان

«عصیان»

آمده ای تا مرا، بی سر و سامان کنی
یا بستانی دلم، یا که پریشان کنی

غافل از احوال من، در همه جا گشته ای
تا که بگویم ز خود، سر به گریبان کنی

کلبه ی عشقم شده، کاخ بزرگی ز غم
چون نکنم طاعتت، نال...

169
ادامه شعر
حسین علوی

از عشق تو

می خوردم و باریدم از عشق عجب دیدم
گویی که تو بودی و من بودم و خوش دیدم
یک پیک دگر رفتم مستانه شدم عاشق
چون ابر بیابان را باریدم و باریدم.
گویی ز تمنایت عالم به در از من شد
از دوری تو جانا نالیدم و نا...

75
ادامه شعر
مروت خیری

نگاه

هزار راه است
برای گفتنِ
دوستت دارمت،
که میانِ ، من و تو
"نگاه" است

46
ادامه شعر
جواد امیرحسینی

رفیق


راه دشوار است، امّا با تو آسان می شود
درد بسیار است، امّا با تو درمان می شود

زندگی مجموعه ای از زشتی و زیبایی است
با تو امّا نامرادی محو و پنهان می شود

در مسیرِ زندگی، بی دوست ماندن مشکل است
این س...

60
ادامه شعر
Milad Kaviani

من یک انسان

*آفریدگارم*

من یک انسان!
با مغزی کوچک و پیچیده به اَندازه مُشت یک دَست
که هوشمندتراست از تمامیِ ابَر کامپیوترهاای که ساخته همین کامپیوتر کوچک است.

آفریدن بی کرانِ آفریدگارم آفریدن آسمان ها و زمین آف...

66
ادامه شعر
مهران امیرسالاری

کرونا

خانه‌ی امن خدا از کرونا بسته شد
مرغ دل مسلمین، زخمی و پربسته شد

حاجیِ آن کعبه‌ی چشم خمار توام
حجّ من امسال بر چشم تو وابسته شد

...

66
ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

دوبیتی 151

یک فرد آدمی ، که خـدای جهان ندیـد
امیـد می دهـد و کنـد قطع آن امیـد
نام خـدا هـمیشه بُـوَد بـر زبان خـلق
در این جهان ، خدا بَـرِ فردی نشـد پدیـد
٭٭٭
ب...

68
ادامه شعر
مهتاب  ایزدسرشت

بیشتر ازهمیشه....

بیشتر از همیشه دلتنگم
واژه ها خسته
ابرها واژگون برلاله ها
پیکر سردش را چونان بر دوش می کشند
توگویی آسمان مهرش برپیکر جانمان باریده.
نگاهش را نمی توان تحمل کرد...
آرزوهایش باریده چون سنگ....
مردانگی پی...

68
ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

زمستان

زمستان

لخت و عریان شد
درختان
همچو من
در فصل سال
گوئیا مرد سخن
بسته دهن از قیل وقال
سخت و نامیمون
باشد
ادمی دست از تلاش
برکشد
درگوشه ای
بنشسته بر امیّد فال
پس. چه باید کرد؟
شد باید درخت
رخت از تن ک...

80
ادامه شعر
زهرا آهن

بریده گیس

بغضی گسم که شدم زن، از من «غزل» نویس
از هر شبی که سحر شد با چشم‌های خیس

آمد صدای شکستن، آمد صدای جیغ
شد خرد و خاک تمام چینی تنی نفیس

قرمز، ز هم متلاشی، پر تکه‌های تیز
وجه شباهت من با گل‌های سرخ دیس
...

66
ادامه شعر
فروغ گودرزی

ابر

می پیچد این روزها
باد به خود
بی آن که ابر را وسوسه بر باریدن کند..‌

88
ادامه شعر
مهدی رستگاری

سراب

بسمه العزیز
سراب

اگر چه نوشدارویی به دادمان نمی رسی
سراب در کویری و به تشنگان نمی رسی

در این شبان تیره هیچ یادمان نمی کنی
شهابی و به تابشی در آسمان نمی رسی

اگر شبی تمام شرح غصه های خود دهم
به عمق ...

90
ادامه شعر
قاسم پیرنظر

می گذرد..؟

می گذرد..؟

ظاهرا روزگار می گذرد
گر چه چون زهرمارمی گذرد

تا کماکان خودت رابشناسی
قسمتی از بهار میگذرد

درگذار بهار وتابستان
عمر بی اختیارمی گذرد

وقتی آئینه ای برابرتوست
لحظه ها بی قرار میگذرد

بهتری...

48
ادامه شعر
امیر حامدی

۳

من و جمیله
هر دو فوق لیسانس علوم حیوانی گرفتیم !

حالا
جمیله عروس یکی از وزراست !
من از زیر پای کدخدا
کتاب های ادبیات را جارو می کنم !

ما رابطه خود با حیوانات را حفظ کرده ایم !

جمیله تاجر بزرگ پشم ...

61
ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

همراه

« همراه »
در مکان زندگی ، نشناختـی یارت که بود
همچنان طفلی و نـشناسی پرستارت که بود
آن زمان بشناسی اش،کز لطف حق گردی برون
ور نه نشناسی،به هر کارت نگهدارت که بود
ه...

41
ادامه شعر
مهدی رستگاری

یاشار

بسمه اللطیف
یاشار رستگاری

در بین مردان مرد میدان است یاشار
یار است و بر هر درد درمان است یاشار

در سرزمینی دور گردیده مقیم و
در آن زمین از رستگاران است یاشار

بالا بلند و سرد قد نازنین است
قامت فراز...

93
ادامه شعر
زهرا آهن

انقلاب زمستانی

حین عاشق شدن چه شور انگیز
می شود پر تپش دل از هر چیز

از پس ِ انقلاب ِ تابستان
می رسد اعتدال با پاییز!

انقلاب اولش پر از گرمی ست
عاقبت جانش از عطش لبریز

خون ِ رگ برگ هم به جوش آید
پس زند از رخش دگر ...

59
ادامه شعر
سعید فلاحی

انزوا

بی تو،،،
شب به انزوایم می‌کِشد

خیالت را بفرست!


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

55
ادامه شعر
احمد آذرکمان

و گیاهی ام دمیده بر گوری ناشناس

.

وَ گیاهی ام   دمیده بر گوری ناشناس  
سرگرمِ    تماشایِ    حمدهایِ تیزرو 
- که هرگز شکار    
نمی شوند انگار...   
وَ گاهی   سرگرمِ چیدنِ وقت هایِ نشکفته ام
بی انتظارِ    پایین آمدنت   
بی انتظ...

91
ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

رباعی سی و یکم (مدار عشق)


گفتند که او خمار عشق است هنوز
شوریده و مست و زار عشق است هنوز

گفتم که برو غافل بیچاره بخواب
عالم همه بر مدار عشق است هنوز...

118
ادامه شعر
ملیحه قاضی

درددل

سه ده سال است که بیمارم
ز درد معده مینالم
ندارد سو دگر چشمم
کند حمله گهی قلبم
فشارم میرود بالا
ز سردردها ،همی گیجم
دوصد،دکتر که رفتم من
خالی شد فقط جیبم
زدرمانم شدم خسته
از آن راه برگشتم
به خود گف...

149
ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

مسأله

« مسأله »
هرکه نابودی خود دید، در این راه تو بود
هستی اش را به تو بسپرد و به درگاه تو بود
هرکسی یک سرکاری که زِ دست توگشود
نظرش بر تو بُد و یک سر کارش به تو بود
هر که از ف...

64
ادامه شعر
فاطمه  مهری

صندلی چوبی

_داستان تو واین صندلی چوبی چیست.؟
_ صندلی چوبی روی ایوان آن زمان که غرق رویای باتوبودن بودم
ودلداگی های دروغینت از چشمانم سرازیر می شد قایق نجاتم شد.
◾◾◾

هر شبم یلداست بعد از آن یلدا،
دانه کرده ...

127
ادامه شعر
برو به صفحه:
محل تبلیغ کتاب و آثار فرهنگی شما
تو را به هیچ زبانی
کانون ادبی ققنوس
کانون ادبی ققنوس
بازدید ویژه
ورود اعضا

تولد اعضا
شاعران جدید