آخرین مطالب وبلاگ
نماد الکترونیکی
آمار فعالیت سایت
  • تعداد کاربران:2,327
  • تعداد اشعار:28,473
  • تعداد نظر:195,548
  • تعداد بازدید:7,145,358
آخرین حضور کاربران
اخبار
  • 14/ 12 /1398 به سایت شعر ایران خوش آمدید با ارسال و ثبت اشعار خود از سرقت ادبی آثارتان جلوگیری کنید  | 
  • 16/ 2 /1403 به سایت شعر ایران خوش آمدید با ارسال و ثبت اشعار خود از سرقت ادبی آثارتان جلوگیری کنید  | 
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

رباعی سی و دوم (جان کلام)


ما را دل و جان سوخته تر پیوستی
روحی که به آوار سخن بنشستی

بر جان بنشستی و به تن دوخته تر
در نیمه ی جان بریده تر بگسستی...

93
ادامه شعر
علی احقاق جهرمی

سایه نشین

سایه های مطبوع
و محبوب
گاه
ورطه هایی مزمن اند
که در آن
سقوط کرده
به آن
نرد عشق می بازیم.

93
ادامه شعر
کرامت یزدانی(اشک)

خواب جنگی

هر شب
گَله‌گَله، تانک می‌آید
گُله‌گُله، خمپاره می‌نشیند
و گلوله‌ریزان می‌شود بالین من
این چه خوابی‌ست که من دارم...؟!...

167
ادامه شعر
سعید فلاحی

تنهایی

کلاغ که پر گرفت،
گونه‌های مترسک
از تنهایی خیس شد!.


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

38
ادامه شعر
محمد علی رضا پور

به چشم تو

من به چشم تو، هیچ می آیم (؟)


شعر تک: شعری تنها در یک لَخت

59
ادامه شعر
فرهاد  احمدیان

نامه دوست

آنکه از دیده برفت هم از دل برود روزی ** هر چه جهد کردم باز هم آید ز دل سوزی /// زبان خموش ولی مانده حرفهای ناگفته ** میان جمع آرام نیستم چو افکارم کمی آشفته /// کتابی از کتب خوانم جملهای پر نکته ** ول...

98
ادامه شعر
محمد مولوی

کاریکلماتور


خسته ام از مردی بیا کمی نامرد باشیم

محمد مولوی

99
ادامه شعر
مهدی رستگاری

نازپیشگان

بسمه اللطیف
نازپیشگان

این ناز پیشگان که در این حلقه محرمند
گویی خلاصه همه خوبی در عالمند

چون غنچه های پاک به باغم شکفته است
گل های روی شان که چو آیینه هم اند

حوا نموده در رخ آنان تجلی و
در کار عشق ...

59
ادامه شعر
احمد آذرکمان

متفرقه ها



۱۰۰۵. فاتحه خوان بر تن تو سایه می اندازم
من دزدانه در خاک تن تو دفن شده ام.

۱۰۰۶. کاشک می شد باری به دوشِ کسی نگذارم حتی شعر.

۱۰۰۷. عمر، پنجره ای یائسه است و من در صف خالیِ تماشا هوسِ تخمه کرده ...

118
ادامه شعر
علی آقا  اخوان ملایری

باد

باد
تفسیر موهای توست
وقتی که پریشان است

79
ادامه شعر
مهدی کاظمی

باخما پوزگون حالیما

باخما پوزگون حالیما جاه و جلالیم واریدی
بئله یالنیز دَییدیم سئوگیلی یاریم واریدی

دوزدی لیلا دَییدی مجنونا بئنزر منیدیم
بیر زامان باشدا عقیل قولدا توانیم واریدی

گوریسن تئز گدیرم گوشه ده خلوت الیرم؟
ا...

87
ادامه شعر
کرامت یزدانی(اشک)

چهار هایکو

چهار هایکو
(۱)
بنفشه می‌کارد
دست بهار
در باغچه سیاه شهر...!
(۲)
با اشک
می‌نشانم بهار
بر قبر شهیدی بی‌نام...!
(۳)
تندباد
ایستاده هنوز
سروناز شیراز...!
(۴)
نمازگاهی متروک
شقایق‌های بی‌نام
روییده بر هزا...

167
ادامه شعر
سکینه شهبازی

ستون خانه

وقتی که پدر پر کشید به آسمان ها خزان شد بهار ما
مادر شد ستون خانه ای مهر ما
بذر عشق را در دل ما زنده نگاه داشت،
تلاش کن دخترم، درست را خوب بخوان
باید برای خودت کسی شوید،
عشق مادر به ثمر شیرین نشست،
ر...

66
ادامه شعر
محمدحسین داودی

برای شاعری مبهوت

مثل فلسفه
مثل شعر
مثل ریاضی
مثل ... عشق
حداقل برای من
برای شاعری مبهوت
شما نفهمیدید
ما هم نمی فهمیم
که دنیا دنیای نفهمیدن است
مثل چیزی که حالت را خوب کند
دلت را صاف

راستش خیلی حالم خوش نیست
شاید مریض...

68
ادامه شعر
هانیه علاالدین

عصیان

«عصیان»

آمده ای تا مرا، بی سر و سامان کنی
یا بستانی دلم، یا که پریشان کنی

غافل از احوال من، در همه جا گشته ای
تا که بگویم ز خود، سر به گریبان کنی

کلبه ی عشقم شده، کاخ بزرگی ز غم
چون نکنم طاعتت، نال...

165
ادامه شعر
حسین علوی

از عشق تو

می خوردم و باریدم از عشق عجب دیدم
گویی که تو بودی و من بودم و خوش دیدم
یک پیک دگر رفتم مستانه شدم عاشق
چون ابر بیابان را باریدم و باریدم.
گویی ز تمنایت عالم به در از من شد
از دوری تو جانا نالیدم و نا...

73
ادامه شعر
مروت خیری

نگاه

هزار راه است
برای گفتنِ
دوستت دارمت،
که میانِ ، من و تو
"نگاه" است

44
ادامه شعر
جواد امیرحسینی

رفیق


راه دشوار است، امّا با تو آسان می شود
درد بسیار است، امّا با تو درمان می شود

زندگی مجموعه ای از زشتی و زیبایی است
با تو امّا نامرادی محو و پنهان می شود

در مسیرِ زندگی، بی دوست ماندن مشکل است
این س...

58
ادامه شعر
Milad Kaviani

من یک انسان

*آفریدگارم*

من یک انسان!
با مغزی کوچک و پیچیده به اَندازه مُشت یک دَست
که هوشمندتراست از تمامیِ ابَر کامپیوترهاای که ساخته همین کامپیوتر کوچک است.

آفریدن بی کرانِ آفریدگارم آفریدن آسمان ها و زمین آف...

64
ادامه شعر
مهران امیرسالاری

کرونا

خانه‌ی امن خدا از کرونا بسته شد
مرغ دل مسلمین، زخمی و پربسته شد

حاجیِ آن کعبه‌ی چشم خمار توام
حجّ من امسال بر چشم تو وابسته شد

...

63
ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

دوبیتی 151

یک فرد آدمی ، که خـدای جهان ندیـد
امیـد می دهـد و کنـد قطع آن امیـد
نام خـدا هـمیشه بُـوَد بـر زبان خـلق
در این جهان ، خدا بَـرِ فردی نشـد پدیـد
٭٭٭
ب...

68
ادامه شعر
مهتاب  ایزدسرشت

بیشتر ازهمیشه....

بیشتر از همیشه دلتنگم
واژه ها خسته
ابرها واژگون برلاله ها
پیکر سردش را چونان بر دوش می کشند
توگویی آسمان مهرش برپیکر جانمان باریده.
نگاهش را نمی توان تحمل کرد...
آرزوهایش باریده چون سنگ....
مردانگی پی...

67
ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

زمستان

زمستان

لخت و عریان شد
درختان
همچو من
در فصل سال
گوئیا مرد سخن
بسته دهن از قیل وقال
سخت و نامیمون
باشد
ادمی دست از تلاش
برکشد
درگوشه ای
بنشسته بر امیّد فال
پس. چه باید کرد؟
شد باید درخت
رخت از تن ک...

77
ادامه شعر
زهرا آهن

بریده گیس

بغضی گسم که شدم زن، از من «غزل» نویس
از هر شبی که سحر شد با چشم‌های خیس

آمد صدای شکستن، آمد صدای جیغ
شد خرد و خاک تمام چینی تنی نفیس

قرمز، ز هم متلاشی، پر تکه‌های تیز
وجه شباهت من با گل‌های سرخ دیس
...

65
ادامه شعر
فروغ گودرزی

ابر

می پیچد این روزها
باد به خود
بی آن که ابر را وسوسه بر باریدن کند..‌

87
ادامه شعر
مهدی رستگاری

سراب

بسمه العزیز
سراب

اگر چه نوشدارویی به دادمان نمی رسی
سراب در کویری و به تشنگان نمی رسی

در این شبان تیره هیچ یادمان نمی کنی
شهابی و به تابشی در آسمان نمی رسی

اگر شبی تمام شرح غصه های خود دهم
به عمق ...

88
ادامه شعر
قاسم پیرنظر

می گذرد..؟

می گذرد..؟

ظاهرا روزگار می گذرد
گر چه چون زهرمارمی گذرد

تا کماکان خودت رابشناسی
قسمتی از بهار میگذرد

درگذار بهار وتابستان
عمر بی اختیارمی گذرد

وقتی آئینه ای برابرتوست
لحظه ها بی قرار میگذرد

بهتری...

47
ادامه شعر
امیر حامدی

۳

من و جمیله
هر دو فوق لیسانس علوم حیوانی گرفتیم !

حالا
جمیله عروس یکی از وزراست !
من از زیر پای کدخدا
کتاب های ادبیات را جارو می کنم !

ما رابطه خود با حیوانات را حفظ کرده ایم !

جمیله تاجر بزرگ پشم ...

59
ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

همراه

« همراه »
در مکان زندگی ، نشناختـی یارت که بود
همچنان طفلی و نـشناسی پرستارت که بود
آن زمان بشناسی اش،کز لطف حق گردی برون
ور نه نشناسی،به هر کارت نگهدارت که بود
ه...

41
ادامه شعر
مهدی رستگاری

یاشار

بسمه اللطیف
یاشار رستگاری

در بین مردان مرد میدان است یاشار
یار است و بر هر درد درمان است یاشار

در سرزمینی دور گردیده مقیم و
در آن زمین از رستگاران است یاشار

بالا بلند و سرد قد نازنین است
قامت فراز...

91
ادامه شعر
زهرا آهن

انقلاب زمستانی

حین عاشق شدن چه شور انگیز
می شود پر تپش دل از هر چیز

از پس ِ انقلاب ِ تابستان
می رسد اعتدال با پاییز!

انقلاب اولش پر از گرمی ست
عاقبت جانش از عطش لبریز

خون ِ رگ برگ هم به جوش آید
پس زند از رخش دگر ...

58
ادامه شعر
سعید فلاحی

انزوا

بی تو،،،
شب به انزوایم می‌کِشد

خیالت را بفرست!


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

52
ادامه شعر
احمد آذرکمان

و گیاهی ام دمیده بر گوری ناشناس

.

وَ گیاهی ام   دمیده بر گوری ناشناس  
سرگرمِ    تماشایِ    حمدهایِ تیزرو 
- که هرگز شکار    
نمی شوند انگار...   
وَ گاهی   سرگرمِ چیدنِ وقت هایِ نشکفته ام
بی انتظارِ    پایین آمدنت   
بی انتظ...

89
ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

رباعی سی و یکم (مدار عشق)


گفتند که او خمار عشق است هنوز
شوریده و مست و زار عشق است هنوز

گفتم که برو غافل بیچاره بخواب
عالم همه بر مدار عشق است هنوز...

116
ادامه شعر
ملیحه قاضی

درددل

سه ده سال است که بیمارم
ز درد معده مینالم
ندارد سو دگر چشمم
کند حمله گهی قلبم
فشارم میرود بالا
ز سردردها ،همی گیجم
دوصد،دکتر که رفتم من
خالی شد فقط جیبم
زدرمانم شدم خسته
از آن راه برگشتم
به خود گف...

148
ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

مسأله

« مسأله »
هرکه نابودی خود دید، در این راه تو بود
هستی اش را به تو بسپرد و به درگاه تو بود
هرکسی یک سرکاری که زِ دست توگشود
نظرش بر تو بُد و یک سر کارش به تو بود
هر که از ف...

64
ادامه شعر
فاطمه  مهری

صندلی چوبی

_داستان تو واین صندلی چوبی چیست.؟
_ صندلی چوبی روی ایوان آن زمان که غرق رویای باتوبودن بودم
ودلداگی های دروغینت از چشمانم سرازیر می شد قایق نجاتم شد.
◾◾◾

هر شبم یلداست بعد از آن یلدا،
دانه کرده ...

125
ادامه شعر
آرزو نوری

حوا

وارونه افتاده بودم
و ابتدای جهان گم شده بود
دست و پا می‌زدم برای رسیدن
بی‌آن که بدانم
بیهوده
بیهوده
بیهوده می‌کوشم
بستری بود جهان
نه به وسعت دست‌هایمان
و خوابگاهی
نه به وسعت خوابهایمان...

61
ادامه شعر
علی سامر

محبوب من

محبوب من
هرشب از فرط اشتیاق
خداوند رابغل میکنم ودر آغوش هم ازشما میگویم

65
ادامه شعر
مهدی رستگاری

جان سختی

بسمه اللطیف
سخت جانی

اگرچه بر لب خود قفلی از ادب دارم
گزنده است سخن ها که پشت لب دارم

نشسته ام به کناری و انفجار قلم
به متن داغ و گدازان شعر شب دارم

به آه می وزم و با سرشک می جوشم
به کوره دل پر بغ...

65
ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

بهار در زمستان

وقتی از پنجره ی عشق
به دنیا نگری
همه جا سبز
چه اسفند چه پاییز و بهار
من به اسفند چنان می نگرم
که شکوفا شده در قلب و دلش لیل ونهار
وتو ای اسوه زیبای هنر
با چشمی
بزدای
از دل این ازمنه ها گرد و غبار
...

115
ادامه شعر
زهرا آهن

قوم عادت

زندگی، گیر و گِره خورده نخی در هم بود
وآن سرابی که کِشد تشنه‌ی خود تا غمْ‌رود

هر زمان دست گشودم که کنارش گیرم
رنجی از گنجه‌ی خود بر دلِ تنگم افزود

رَخت و بَختم به زُمختیِ درختی گَز، تاغ
اختری نیست و...

69
ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

دوبیتی 150

مـردان حق مَرام عدالـت به پا کننـد
بر حکم حق و عدل و حقیقت وفا کننـد
مـردان حق به حرف حقیقت بَرَنـد پـی
درد جهالـت از هنـر خـود دوا کننـد
٭٭٭
مـردا...

44
ادامه شعر
جواد امیرحسینی

از یاد رفته

آواره ام ز شهرِ خود و رفته ام ز یاد
عمرم به پایَت ای گلِ یخ، داده ام به باد

عادت به بی وفایی تو کرده ام، عجب!
بر خصمِ جانِ خود چه کسی دارد اعتیاد؟

با قصّه‌یِ خیالِ تو هر شب سحر شده
شیرین تر از هزار ...

57
ادامه شعر
کرامت یزدانی(اشک)

سَرِ خورشید

از سَر ِ شب
کُپ کرده آسمان
که فردا
سَرِ خورشید بریده می‌شود...!

79
ادامه شعر
محمد علی رضا پور

کشور باستانی فرهنگ!

در قالب مثنوی چهارپاره


کشورِ باستانیِ فرهنگ! حال امروز تو، چنان خوش نیست

نغمه های لبان شیرینت، آن چنان درپی تراوش نیست

صاحبِ نورِ جندیِ شاپور! طورِ تو، زاده پور سینا را

مادر مهربان فارابی! مهربان...

73
ادامه شعر
عنایت کرمی

نشان آدمیت

زار و بیمارم ز رنج پرسشی
مانده ام در گیرودارِ چالشی
ای که بر جمع خلایق، اشرفی
در کجا داری نشان از ارزشی

ما که از جنسِ هم و نوع همیم
ما که از قوم و قبیل آد...

108
ادامه شعر
فرهاد  احمدیان

رازی ز دنیا

با لبی خندان آمدم درد دلم بسیار بود ** سوخته قلب من اندر جفایی بیمار بود ///گر زنی خنده بر هر درد و غمی گر دواست ** پس چرا بیچاره دل در پی غمخوار بود /// سخن بسیار باشد عاقلا به هر کاری نیاید ** مگر آ...

98
ادامه شعر
ملیحه قاضی

عاقبت

عاقبت
به قبرستان افتاد ما را گذری
به عقل گفتم ،انها را تو میبینی؟
چه راحت خفته اند انها
ندارند هیچ گرفتاری
زگوری آمد آوایی
ای،تو که آن بالایی
عالمی را که حال میبینی
هست رنج وغمو دردوپریشانی
نصیحتی ...

197
ادامه شعر
محسن جوزچی

بازی

بازی چرخ فلک بود که عمریست مرا بازی داد!!!

41
ادامه شعر
برو به صفحه:
محل تبلیغ کتاب و آثار فرهنگی شما
تو را به هیچ زبانی
کانون ادبی ققنوس
کانون ادبی ققنوس
بازدید ویژه
ورود اعضا

بیش ترین آرا
تولد اعضا
شاعران جدید